گشایش:
نقد گفته ها و اندیشه های آیت الله شیخ محمد تقی مصباح یزدی به گونه ای فراگیر و در عرصه مطبوعات پر شمار به سالهای پس از دوم خرداد هزار و سیصد و هفتاد و شش باز می گردد. البته پیشینه فعالیتهای فکری و سیاسی آقای مصباح به سالهای بسیار دور باز می گردد. قریب چهار دهه پیش از این و در جریان نهضت روحانیت در اوایل دهه چهل شمسی نام ایشان را می توان د رپای برخی نامه های سر گشاده یا بیانیه های نسبتا مهم سیاسی یافت. با اینهمه نقش سیاسی- مبارزاتی ایشان در صحنه جنبش سیاسی – مذهبی روحانیون هوادار امام خمینی چندان به درازا نکشید و در بیشترینه این سالهای دو دهه چهل و پنجاه شمسی آقای مصباح یزدی عملا حضوری در صحنه مبارزات سیاسی نداشت و عمده اوقات خویش را مصروف آموزش و پژوهش درحوزه مسائل فکری و اعتقادی می نمود. در این میان البته نباید از یاد برد که ایشان گاه بگاه و از سر دغدغه های ایدئولوژیک و اعتقادی با سیاست بطور غیر مستقیم درگیر شده است که از جمله می توان به ابراز حساسیت ویژه فوق العاده نسبت به گسترش افکار دکتر علی شریعتی اشاره داشت که از رهگذر خطابه های جذابش در موسسه حسینیه ارشاد یا درس هایش در برخی دانشکده ها به نحوی چشمگیر در میان جوانان انتشار می یافت.
اما اگرمواردی از این دست را کنار نهیم شاید بتوان گفت آقای مصباح یزدی در تمامی سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی تحرکی که نام مبارزه سیاسی بر آن توان نهاد، نداشته مگر یک مورد مخالفت با توصیه و درخواست امام خمینی مبنی بر خودداری از برگزاری جشن های ایام شعبانیه در سوگ قربانیان دوران اوج گیری مبارزات.
اما با پیروزی انقلاب اسلامی بطور طبیعی آقای مصباح در پشت تریبون رادیو و تلویزیون رسمی حکومت تازه تاسیس جمهوری اسلامی قرار گرفت تا بویژه در خلاء شخصیتی متفکر و نظریه پرداز همچون آیت الله مرتضی مطهری به تبیین تئوریک پایه های فلسفی – کلامی اندیشه اسلامی بمثابه بنیاد معرفتی حکومت دینی نو ظهور بپردازد. یکی از ماندگارترین تصاویر در این زمینه حضور آیت الله مصباح یزدی در کنار عبدالکریم سروش در مناظرات ایدئولوژیک با گروههای مارکسیستی است که در بهار سال هزار و سیصد و شصت و پیش از آنکه منازعات خیابانی مناظرات تلویزیونی را بر هم زند و آتش سلاح در خرمن بحث و نظر افتد از سیمای جمهوری اسلامی پخش می شد. در آن میزگرد آقایان احسان طبری تئوریسین بر جسته حزب توده و فرخ نگهدار از رهبران سازمان چریک های فدایی خلق ایران شاخه اکثریت در برابر آقایان مصباح و سروش حضور داشتند.
پس از بر چیده شدن بساط ایدئولوژی های رقیب آقای مصباح باز هم از عرصه گفت و گوهای عمومی کناره گرفت و به کار پژوهش های بنیادین و آموزش در سطوح عالی علوم قدیم و تطبیق با دانش های جدید پرداخت تا آن که پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی به خلاف انتظار در قامت یک خطیب به میدان سیاست آمد و هم خود را مصروف تبیین فلسفه سیاسی اسلام نمود. اما این رخداد چندان شگفت نبود چرا که ایشان پیش از آن خود را مشغول تبیین فلسفه اخلاق و فلسفه تاریخ و دیگر شاخه های تفکر بنیادی کرده بود. اما این فقره کم یا بیش مایه شگفتی بود که آیت الله مصباح یزدی مدرس برجسته فلسفه اسلامی آرام آرام به سخنران سیاسی محافل کوچک و بزرگ یک جناح بدل می شد و هر چه بر شمار این خطابه های دوره ای افزوده می گشت بالطبع از حضور ایشان در مجامع علمی و تخصصی کاسته می شد و چنان شد که در عصر اصلاحات جناب آقای مصباح هم بار تبیین فلسفی مبانی حکومت دینی را به دوش می کشید و هم بار سخنرانیهای سیاسی را در این پایگاه و آن محفل.
این بار فقط اندیشه های نوین فلسفی –کلامی امثال سروش و شبستری نبود که به موضوع خطابه های انتقادی مصباح بدل می شد بلکه مفاهیم سیاسی نوین نظیر دموکراسی، تساهل، حقوق بشر یا حقوق شهروندی، برابری شهروندان، نفی خشونت و مفاهیمی از این دست بود که دست آویز خطابه های وی می گردید. اما مع الاسف نه همیشه در فضای علمی و فکری بلکه گاهی در فضایی آکنده از هیجان زود گذر سیاسی و در قالبی غیر منطقی و متاسفانه با محتوایی ضعیف و نامتناسب با جایگاه علمی آقای مصباح.
در همین مرحله بود که نقد آراء و سخنان بعضا جنجالی آقای مصباح به روزنامه های کثیر الانتشار کشیده شد و هر گاه که سخنی از ایشان به تیتر روزنامه ها بدل می شد موجی از انتقادات گفتاری و نوشتاری در پی آن می آمد و چهره وزین فلسفه مدرسی حوزه علمیه قم آماج نقد یاداشت های روزنامه ها و یا سخنرانی ها و میز گردها می شد و البته پرهیز از این پیامد نیز چندان ممکن نبود چراکه آقای مصباح خود وارد این عرصه شده و بالطبع نمی توانست انتظار داشته باشد در عرصه منازعات روز مره سیاسی سخنی بگوید و پاسخی نشنود.
طی هشت سال ریاست جمهوری آقای خاتمی که اصطلاحات به دوران اصلاحات موسوم است شاید هیچ چهره متعلق به اردوگاه مقابل اصلاح طلبان به اندازه آقای مصباح یزدی محل بحث و نقد واقع نشده باشد. امری که در چهار سال گذشته نیز بنا به دلایل آشکار سیاسی که جایی دیگر باید بدان پرداخت، همچنان ادامه یافت. در این دوازده سال آقای مصباح در باب سیاست عملی و نظری بسیار سخن گفته است و چنانچه این انبوه خطابه ها پالایش و دسته بندی گردند و در قالب یک منظومه فکری صورت بندی شوند می توان و باید با دقت نظر در جزئیات آن و فهم همه جانبه کلیت آن به ارزیابی اش نشست و آنرا به معیار منطق و محک نقد آزمود تا افق های فرهنگ و اندیشه سیاسی جامعه ایران بازتر و بازتر شود.
اگر چه در دوران هشت ساله اصلاحات فضای بالنسبه بازتری برای گفتن و نوشتن و نقد کردن گفته ها و نوشته ها ی دیگران وجود داشت و برخی اظهار نظرهای آیت الله مصباح یزدی از سوی مخالفان روحانی و دانشگاهی و سیاستمدار و روزنامه نگار مورد نقادی و پاسخگویی قرار می گرفت و هر کس از زاویه دید حرفه ای و تخصصی خویش بخشی یا جنبه ای از رای و نظر ایشان را به محک نقد می آزمود اما مع الاسف هیچگاه نقدی جامع و فراگیر و مفصل به کلیت منظومه فکری ایشان در حوزه جامعه و سیاست و حکومت پدید نیامد جز آنکه هر از چند گاهی آقای مصباح سخنی خلاف آمد عادت و عرف اصلاح طلبان می گفتند و منتقدان نیز به صورت موردی به نقد ایشان دست می بردند اما کسی به سنجش و ارزیابی قوت و ضعف یا غث و سمین افکار و اندیشه های آیت الله مصباح یزدی نپرداخت به گونه ای که مبتنی بر تمامیت یا دست کم شاکله اصلی تفکرات سیاسی و اجتماعی ایشان باشد.
این فقره البته اسباب و دلایلی می توانست داشته باشد. نخست آنکه در آن روزگار اهمیت خبری جناب آقای مصباح تنها از حیث همین اظهار نظرات نامتعارف بنا به عرف رایج اصلاح طلبان بود. سخنانی که در سخنرانیها و خطابه های هر ازگاهی در مجامع عمومی یا محافل خصوصی ایراد می شد. در واقع اگرچه جناب آقای مصباح به عنوان یکی از برجسته ترین مدرسان عتوم اسلامی بویژه در قلمرو حکمت و منطق و به اصطلاح علوم عقلی برای اهل فن شناخته شده بودند اما در عرصه عمومی آن روزگار تنها به ایراد خطابه هایی مساله دار در زمینه مسائلی نظیر مردمسالاری، آزادی، مدارا و خشونت شناخته می شدند و از آنجا که این شناختگی نیز تنها از رهگذر انتشار مطبوعاتی اخبار همان سخنرانیها بود چندان شگفت نمی نمود که نقد گفتمان سیاسی آقای مصباح نیز در محدوده خبر رسانی های روزمره صورت پذیرد.
دوم آنکه جناب آقای مصباح در حوزه منطق و حکمت اگرچه صاحب نظر و متخصص در مکاتب و متون به شمار می آیند اما در هر صورت فیلسوف موسس یا صاحب آرای ابتکاری فلسفی که با تراز فیلسوفانه صورتبندی و ارائه شده باشد نبوده و نیستند و این البته به هیچ روی از ارزش علمی ایشان به عنوان استاد فلسفه مدرسی اسلامی با آگاهی های دقیق نسبت به ظرایف نظریات فلسفی در این حوزه نمی کاهد و تحلیل های موشکافانه ایشان از جزئیات آرای فیلسوفانی چون بوعلی و ملاصدرا خود شاهد این مدعاست. این حکم که آقای مصباح فیلسوف موسس یا صاحب آرای ابتکاری نیستند هم شامل حکمت نظری است و هم حکمت عملی. در حوزه حکمت نظری به رغم آنکه آیت الله مصباح آثاری ارزشمند اعم از تالیف و شرح و تحشیه پدید آورده اند اما هیچ رای یا نظریه بدیع اختصاصا به نام ایشان ثبت نشده که یک نظریه نوین و ابتکاری فلسفی در تاریخ فلسفه کلاسیک اسلامی تلقی گردد. در مجموعه تقریرات ایشان نیز که شاگردان تحریر کرده اند یک نظریه مهم فلسفی که ابتکار شخص ایشان باشد به چشم نمی آید. درست به خلاف فیلسوفی همچون مرحوم آیت الله دکتر مهدی حائری یزدی که در حوزه متافیزیک و معرفت شناسی و اخلاق و سیاست آرای ابتکاری و نظریه های بدیع از خود به جای نهاد و در ردیف فیلسوفان مبتکر جای گرفت.
سوم آنکه در حوزه حکمت عملی یعنی سیاست و اخلاق- که محل نزاع فکری و نظری جناب مصباح با منتقدان اوست – وضعیت از این هم پیچیده تر و دشوارتر است چراکه استاد، در این حوزه جز یکی دو مورد، آثار تالیفی مستقل و مفصل حاوی صورت و محتوای لازم برای صورت بندی نظریات فلسفی ندارند و مجموعه اظهار نظرات ایشان در باب مسائل اجتماعی و سیاسی در قالب سخنرانیها و خطابه هایی است که برای مخاطبان عمومی و غیر اهل فن ایراد شده است. این مجموعه اگرچه بسیار گسترده و حجیم است اما مع الاسف واجد یک دستگاه منظم نظری در باب مسائل اخلاق و سیاست و حکومت و جامعه نیست که مطابق با هنجارها و معیارهای تفکر فلسفی و در سطح تاملات فیلسوفانه صورت بندی و تقریر شده باشد. چنین وضعیتی یعنی فقدان صورت بندی دقیق و تفصیلی آرا و نظریات چنانکه معلوم است کار نقد را اگر معنای واقعی کلمه در نظر باشد بسیار دشوار می کند زیرا پیش از نقادی یک نظریه باید به بیان تفصیلی آن به صورت منقح و منصفانه پرداخت تا معلوم گردد چه چیزی قرار است محک بخورد و ارزیابی شود. به عبارت دیگر اگر بخواهیم به نقد گفتمان آقای مصباح در حوزه ی تفکر اجتماعی و سیاسی بپردازیم ، پیش از آن باید چارچوبهای منطقی و مبانی معرفت شناختی و اصول نظری و سپس مسائل اساسی این گفتمان را بشناسیم وگرنه چنین نقدی همچون تراشیدن سر بی صاحب سعی بی حاصل است.
اما از اینها که بگذریم سببی دیگر نیز بود که از پرداختن منتقدان گفتمان آقای مصباح به نقد جدی و جامع منظومه ی فکر سیاسی ایشان مانع می شد و آن اینکه در آن روزگار تفکر آقای مصباح و هواداران ایشان در حاشیه و اندیشه ی اصلاحی و گفتمان نو اندیشی دینی در متن جامعه بود و به عبارتی نقد اظهارات آقای مصباح چونان دفع شبهه و رفع اشکال تلقی می شد. در آن ایام رواج و گسترش اندیشه ای که رای مردم را در حکومت و سیاست صرفا زیب و زيور بینگارد و آزادی را ولنگاری و تساهل را بی غیرتی بنامد و خشونت را و حتی ترور را در مواردی مجاز بپندارد تنها یک خطر بالقوه هرچند نزدیک بود که وضعیت ناپایدار آن روزگار را تهدید می کرد. اما امروز سالهاست که آن حاشیه ی پرجنجال به متن آمده و در قالب سیاست عملی ودر هیئت حکومت تجسد یافته است.
پنجمین دلیل که برخی از منتقدان تفکرات آقای مصباح یزدی را از نقد همه جانبه گفتمان ایشان باز می داشت این انگاره بود که شخص ایشان چهره ی اصلی و کلیدی مخالفت با تفکر اصلاح طلبی و آزادی خواهی نیست و بنابراین پرداختن به نقد ایشان گرفتن فرع به جای اصل خواهد بود و سبب خواهد شد که مسائل حاشیه ای بر مسائل اصلی غلبه یافته و راه اصلی گم شود. و البته قوي ترين استدلال بر اینکه جتاب آقای مصباح شخصیت اصلی و چهره ی کلیدی جناح مخالف اصلاحات نیست این بود كه هیچ جریان سیاسی با هر سطح از بینش و دانش نظریه پرداز و فیلسوف خود را به معرکه های خیابانی گسیل نمی دارد و از وزیر خود بهره ی پیاده نظام نمی کشد. و گرنه چه معنی دارد شخصی مثل آیت الله مصباح یزدی که در سالهای مبارزات پیش از انقلاب و حتي درسالهاي سخت غربت امام و نهضت روحانیت از مبارزه مستقيم و علني بر كنار بود و در مقام یک متفکر و نظریه پرداز عمل می کرد اینک دوره بگردد و سخنرانیهای سیاسی در شهرستانهای دور و نزدیک انجام دهد؟ بنابراین استدلال با توجه به نوع حضور آقای مصباح در صحنه مقابله با اصلاحات حكايت از آن داشت ودارد كه کارکرد و نقش جناب ايشان برای جریان مخالف اصلاحات همین بوده وهست که سرمایه و سابقه ی علمی و دینی اش صرف تاثیرگذاری این سخنرانیهای سیاسی شود.
با این همه و صرف نظر از اسباب و دلایل پنج گانه بالا امروز نقد جدی و جامع گفتمان اجتماعی و سیاسی آیت الله مصباح یزدی اگر ضروری نباشد بسیار مفید خواهد بود. زیرا همچنانکه گفته شد این گفتمان بیش از چهار سال است که از حاشیه به در آمده و بر متن غلبه کرده است. اگر تا دیروز یک خطر بالقوه بود امروز یک فاجعه بالفعل است.( اين ادعايي است بي قصد جسارت كه بعدها با تفصيل بيشتر و متكي به شواهد و قراين و ادله تقرير خواهد شد. ) اماحتی اگر شخص آقای مصباح شخصیت اصلی و کلیدی جریان حاکم بر مقدرات امروز کشور نباشد سخنان و آرای ایشان در باب اجتماعیات و سیاسیات سر مشق یا توجیه کننده اقدامات و تصمیمات کلان در کشور است. آنچه تا دیروز نظریه بود امروز به مقررات و آئین نامه ها بدل شده است. به علاوه علاقمندان و هواداران آقای مصباح به جد همت کرده اند و مواضع علمی –سیاسی ایشان را در قالب کتابی مفصل و حجیم به نام "گفتمان مصباح" گردآوری و منتشر نموده اند. کتابی که به قرینه موسسه ناشر آن مورد تایید شخص جناب مصباح از حیث موافقت و مطابقت با امهات آراء و اصول نظریه های ایشان است. به سخن دیگر "گفتمان مصباح" به تفصیل بیان شده و می توان آنرا نقد کرد. گفتمانی که نقد آن به جهت تاثیری که بر سرنوشت جامعه و کشور دارد مفید و حتی ضروری است. با اين اوصاف نقد انديشه هاي سياسي و اجتماعي استاد محمد تقي مصباح هم ممكن است و هم مفيد و چه بسا از جهاتي بايسته و لازم.
===============پیوندهای مرتیط با این مطلب:
» نقد گفتمان مصباح - قسمت دوم
0 نظرات :: نقد گفتمان مصباح - قسمت اول
ارسال یک نظر