خاتمی؛ عزیزترین متهم دنیا
. ادامه راه سبز«ارس»: بوی توطئه در راه است، توافق های پشت پرده، خاتمی در حال مذاکره است، خاتمی دارد با خون شهدای جنبش معامله می کند، خاتمی دارد شکنجه شدگان و زندانیان را فراموش می کند، خاتمی با ولایت است نه با ملت، خاتمی اهل سازش است.خاتمی ترسیده است، خاتمی به ما پشت کرده است...
این ها پاسخی است که این روزها در فضای مجازی می رسد. تصویری ترس خورده از خاتمی بر قاب مانیتورها که به سمت بن بست ولایت می رود و از افراطیون هر دوجناح گلایه می کند و برای خاموش شدن آتش بحرانی که اسلام و نظام و ولایت را تهدید می کند، برنامه می دهد.
در فضای مجازی و به تناسب آن در فضای حقیقی موجی در گرفته است که سکوت این روزهای خاتمی و سخنرانی آخرش را نشان یاس و ترس بخش میانه روی جنبش تلقی می کنند و دلهره دارند از آنکه مبادا این سید خندان که این روزها خنده بر صورت پیرشده اش تلخ و خشک شده است، باز هم ردای احترام به مخالفان بر تن کند و راهی برای صلح و سازش با کودتاگران طراحی کند.
به عنوان خبرنگاری که در عصر اصلاحات بارها و بارها پای صحبت سید محمد خاتمی نشسته است، هیچ تعجب نمی کنم اگر او همین روزها دیداری هم با مقام رهبری داشته باشد و مذاکره ای دگرگونه از سر گیرد تا بحران پیش رو را سامان دهد. فراتر از آن دیگر خوب یاد گرفته ام که نه تنها شگفت زده نشوم، بلکه در درونم ستایش هم می کنم کسی را که تا این اندازه می تواند بغض و رنج فرو خورد و با کسانی به مذاکره نشیند که ما سراپا کینه شده ایم از آنها.
شب و روز را با نسل و جمعی در فضای حقیقی و مجازی می گذرانم که همان شعارهای روز عاشورا و سیزده آبان و روز قدس را فریاد می زنند؛ شعارهایی که در باور هیچ کس نمی گنجید ظرف هفت ماه چنین رادیکال و صریح اصل ولایت فقیه در ایران را نشانه رود و حتی فراتر از آن بخش هایی از اصول اسلامی را نیز. ( شعارهای مرگ بر اصل ولایت فقیه و جمهوری ایرانی). اما خشونت نهاد امنیتی در خیابان و زندان، معترضان را به این سمت سوق داد تا با شعارهای خشمگنانه تری در راهپیمایی های بعدی ظاهر شوند.
اگرچه خاتمی در سخنان اخیر خود، مشخصا بخش هایی از شعارهای مطرح شده توسط رسانه های خارجی و کسانی که خارج از ایران از نظام و انقلاب کینه به دل دارند را مورد انتقاد قرار داده است اما بی شک او نیز همانند میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی در همان چند قدمی خویش اوج خشم معترضان را دیده است و به خوبی می داند که شعارهای افراطی و عصبانی معترضان، محصول کدام خشونت است و تردید هم ندارد که عمده این شعارها از سوی مردم خیابان های داخل ایران فریاد زده شد و سپس به گفتمانی در تمام دنیا بدل شد .
به عنوان مسافر موقت دور از ایران، و به اندازه بضاعت خودم گواهی می دهم این نخستین بار است که بخش های وسیعی از ایرانیان خارج از کشور، شعارها و ایده های مردم داخل کشور را مشق می کنند و بسیار مراقب هستند تا فراتر از آنها گفته و نکته ای بر خواسته و مطالبه جنبش نیفزایند و حتی دراین رهگذر، گاهی خشم هم میهنان داخلی را در مواجهه با بسیجیان و ضد شورشی های باتوم به دست به نرمی و لطافت نقد کرده و توصیه بر آرامش و مبارزه صلح آمیز کرده اند. ( در این جا اصلا بحث طیف رجوی نیست که حساب آنها از ابتدا روشن بوده و هست).
بر این اساسا به گمانم، هم خاتمی خوب می داند که برای نخستین بار جنبش اعتراضی داخل ایران پیوند شگرفی با طیف وسیعی از ایرانیان خارج از کشور برقرار کرده و هم صاحبان و بانیان بحران انتخابات خودشان بر این امر آگاه شده اند و برای همین هم رسما ایرانیان فعال خارج از کشور را نیز تهدید کرده اند. چون واضح بود که ایرانیان خارج از کشور در تجمعات و راهپیمایی های خود به شکل هنرمندانه ای همسو و هماهنگ با ایرانیان داخل عمل کرده و حتی در روزهای نخست نیز از طرح شعارهای افراطی همانند ایرانیان داخل خودداری کرده و صرفا بحث بازپس گیری آرا را در شعارهای خود عنوان می کردند.
رفته رفته که بر میزان شهدا و شکنجه شدگان و دربندان و رفتارهای خشونت آمیز کودتاگران افزوده شد، فضای اعتراض از همان داخل ایران تغییر کرد و سپس ایرانیان خارج از کشور نیز مطالبات هموطنان خود را که اینک فراتر از انتخابات رفته بود در جهان منعکس می کردند.
آنچه این روزها باقی مانده است، یک دولت کودتا است که هرگز گامی به عقب نگذاشته و کماکان موج دستگیری ها و حکم های طولانی مدت برای زندانیان را در دستور کار دارد؛ اما از سوی دیگر یک جنبش اعتراضی کماکان صلح آمیز است که به نظر می رسد رهبران اش به شیوه سیاست ورزان دنیا، راه مذاکره با کودتاگران را در پیش گرفته اند.
یعنی تنها ابزار به جا مانده برای جنبش اعتراضی ایران که مبتنی بر عقلانیت است و در عین حال روشمند و قابل اجرا نیز می نماید همین است که بدنه یک جنبش شعارها و مطالبات خود را در خیابان ها فریاد می زند و سپس رهبران جنبش نیز باید موج این اعتراضات را از خیابان به سمت سطوح بالای حاکمیت هدایت کنند. تا اینجای کار خرده بر هیچ سیاستمداری وارد نیست. چنانچه جناج مقابل نیز چنین می کند؛ راهپیمایی می سازد، مردم را کفن پوش می کند و با سناریوی پاره شدن عکس امام و بی حرمتی به ایام عاشورا، فراخوان می دهد و یک اعتراض خیابانی تشکیل می دهد تا سپس حاکمان و رهبران آنها با استفاده از این راهپیمایی های خودساخته، بر جنبش و رهبرانش فشار بیاورند.
یعنی هواداران دولت کودتا خودشان فراخوان اعتراض خیابانی می دهند و خودشان از تریبون های نماز جمعه و تریبون های دیگر برای مردم شعارهای افراطی طراحی می کند و سپس با پخش گسترده آن شعارها در رسانه ملی خود، چنین نشان می دهند که مردم خواستار برخورد با سران فتنه و دستگیری معترضان و چه و چه هستند و سپس رهبران کودتا و حتی گاهی رهبر ایران در مقام یک سخنران با اتکا به همان راهپمیایی های خودساخته، چنین القا می کنند حاکمیت دارد کمتر از سقف مطالبات مطرح شده در راهپیمایی مردمی ، با معترضان یا به تعبیر خودشان فتنه گران برخورد می کند.
حال در طیف اصلاح گرایان و معترضان، شاهدیم که بی فراخوان مردم به راهپیمایی می آیند و به تعبیر سران جنبش گاهی شعارهای افراطی هم مطرح می کنند. بر این اساس به نظر می رسد آقایان خاتمی، کروبی و موسوی اینک یک گام جلوتر از رهبران هوادار دولت ایستاده اند. یعنی هیچ ضرورتی و زحمتی برای دعوت و فراخوان و شکل گیری یک راهپیمایی خیابانی برایشان متصور نیست تا با نشان دادن میزان مطالبات راهپیمایی کنندگان، امتیاز مورد نظر را از حاکمیت برای همین مردم مطالبه کنند. مردم بدون فراخوان رهبران، در ایام عاشورا حضور چشمگیر در خیابان ها داشته اند و از هم اکنون نیز به نبال حضور خیابانی دیگر در راهپیمایی بیست و دوم بهمن ماه هستند.
در این میان اصول سیاست ورزی حکم می کند که رهبران نیز راه خویش بروند . یعنی با دستی پر پای میز مذاکره بنشینند. بی شک انتقادات و توقعات یک جنبش فراگیر از رهبران اش فراتر و بیشتر از یک جنبش دولتی و حکومتی خواهد بود. ممکن است مردمی که با بیانیه و فراخوان حکومتی و دولتی به راهپیمایی می آیند دیگر متوسل به بیانیه های جدید و اعلام مواضع جداگانه نشوند اما جنبش فراگیر و مردمی ایران به گونه ای دیگر است. تکثر و تنوع آرای بی نظیر همه ایرانیان، این جنبش را شکل داده است و این جنبش است که نه تنها بدون فراخوان به میدان می آید بلکه با حضور خود در راهپیمایی ها، برای رهبران نیز فراخوان می فرستد تا علاوه بر حضور و همراهی با مردم، بر سر مطالبات آنان با حاکمیت نیز مذاکره و گفتگو کند. همین تکثر نیز سبب می شود تا از دل جنبش علاوه بر بیانیه رهبران، بیانیه های متفاوت دیگری نیز بیرون آید.
بنا بر این، وقتی خاتمی، میرحسین و یا شیخ مهدی کروبی در مقام رهبران جنبش قرار می گیرند، خود نیز آگاه هستند که هرگونه بیانیه، نطق و کنش سیاسی آنان، ممکن است طیف وسیعی از منتقدان را در دل خود جنبش به واگویه وا دارد . اساسا این نقطه قوت یک جنبش است که همه اعضای خرد و کلان آن صاحب ایده و نظر اند و به واسطه طرح دیدگاههای مخالف خود نباید طرد و ترک شوند. چه بسا در این رهگذر گاهی پا از انتقاد فراتر نهند و یکی از این رهبران را متهم به سازش و فراموشی ملت کنند.
... و قرعه فال به نام خاتمی زدند!
به نام او که در قاموس و قبای سیاست ورزی اش، اعتدال و میانه روی، بیش و پیش از اقتدار و تحکم به چشم می آید. از هر سیاستمداری باید به تناسب توانمندی ها و تخصص او انتظار داشت. خاتمی خاتم اخلاق است. خاتمی مثل کروبی نیست، مثل میرحسین هم نیست، اما کسی است که در هشت سال دولت اش اگرچه یاران نزدیک را از دست داد و روزنامه های همسو را در محاق توقیف داشت اما هرگز خلق و خوی خرد و حقیر رئیس دولت فعلی را در او نمی دیدی که با مخالفان چون جانیان برخورد کند و زندان های وسیع برایشان بسازد و اگر زندان کفاف نداد کل ایران را زندان کند. خاتمی هیچ اگر نکرد ایران را خون آشام و شرمنده جهان نساخت.
به یاد دارم روزی را که اقلیت مجلس محافظه کار هفتم، راه به راه، طرح ها و لوایح اصلاح طلبان را حذف و بیانیه نبوی و آرمین را در صحن مجلس، پاره و دانشجویان را روانه زندان می کردند اما خاتمی در همان راهروهای پارلمان نامی بر آنان گذاشت که همه ما خبرنگاران منتقد را انگشت به دهان ساخت؛ «اقلیت نجیب مجلس هفتم».
ما هرچه گشتیم هیچ نجابتی در این اقلیت که با ریاست حداد عادل اداره می شد، نیافتیم اما با گفتن همین یک صفت ساده، گاهی خشم شان را فروکش می کردیم و از آنان نجابتِ نداشته را طلب می کردیم و چه راهها که باز نمی شد تا گره ای از کار ملت باز کنند همین اقلیت نا نجیب.
به گمانم خاتمی هیچ اگر نکرد خوب یادمان داده بود که با ادبیات پسندیده و با زبان فاخر می شود گاهی یک بسیجی را رام کرد تا اسلحه بر زمین بگذارد. در تمام این سالها که خاتمی و هواداران اندیشه او غائب بودند، گفتمان پرخاشگرانه احمدی نژاد چنان بر کشور سیطره یافت که برادر بر برادر رحم نکرد در خیابان های شهر.
کسانی که این روزها نگران سازش خاتمی و زبان تلخی های او با افراطیون هر دو جناح هستند به گمانم بیش از همه باید نگران آتشی باشند که دارد اهالی نزدیکتر به آتش را می سوزاند.
برای همین است که در اوج نگرانی های جمعی برای سازش خاتمی، شاهدیم که زجر کشیده ترین زندانیان آزاد شده به دیدار او می روند و پشت سید به نماز می ایستند. چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، کسانی که از شکنجه و تعرض و تحقیر در کشور در امان نیستند، خانه ای جز خانه خاتمی، پناه شان نیست.. پس دایه دلسوز تر از مادر شدن را باید کنار گذارد و گذاشت آنان که در خانه امنیت ندارند و هر روز سایه مرگ تهدیدشان می کند مادری برای مام آشفته میهن بیابند تا آبی بر آتش بحران بریزد و بعد آرام آرام پله های دموکراسی را در یک کشور استبداد زده طی کنیم.
در کشوری که اگر ولایت هم با دگر اندیشان همراه شود، توپ خانه های سپاه، راه عبور از ولایت را هم خوب بلد است که چگونه ملت و ولایت را یکجا به آتش بکشند!
در کشوری که نه هاشمی قدرتی در سپاه و نهادهای نظامی دارد و نه خاتمی و میرحسین؛ و سایه افراطی گری بخش هایی از نهاد های نظامی بر سر فعالان سیاسی چنان سنگین است که پاکستانی و افعانستانی شدن کشور دیگر یک فرض نیست و به حقیقت نزدیک شده است، دیگر راهی باقی نمی ماند جز آنکه رهبران متفاوت جنبش، مکمل هم شوند و یکی صحبت از تغییر قانون اساسی کند (کروبی) و دیگری احترام به امام(موسوی) و دیگری نیز احترام به "اصل" ولایت فقیه (خاتمی) تا اول، خوی خشونت کسانی که می خواهند به بهانه امام و ولایت کشوری را ویرانه و مردمی را به خاک و خون بکشند آرام گیرد و سپس در یک روند مسالمت آمیز راهی برای مطالبات واقعی مردم گشوده شود.
یادمان باشد که این روزها زندان ها پر است از فعالان سیاسی و رسانه ای و دانشجویی؛ دیگران که آزاد هستند هم سایه احضار و زندان چون شمشیر داموکلس بالای سرشان است و ترور استاد علی محمدی و شهید موسوی نیز ثابت کرد که می شود هرکسی در هر جایگاهی در ایران ترور شود و بعد بدون هیچ پیگیری قضایی و امنیتی اعلام کرد که مسئولیت خون شان با اسرائیل و آمریکا است.
خاتمی مثل همه سیاستمداران متهم است به کوتاهی؛ اما یادمان باشد متهمان واقعی کسانی هستند که دست شان به خون هم وطنان بی گناه مان آلوده است باید برای جلوگیری از آلوده ترشدنِ بیش از اندازه این دستها فکری کرد.
یادم هست برای آخرین روز ریاست جمهوری سید محمد خاتمی برای روزنامه همبستگی مطلبی نوشتم تحت عنوان خدا حافظ عزیزترین متهم دنیا. و همان روز عرب سرخی عصو سازمان مجاهدین انقلاب که آن روزها آزاد بود هنوز، به روزنامه زنگ زد تا بگوید: برای عزیزترین متهم دنیا خیلی زود دلتنگ می شویم وقتی متهمان واقعی، جان مان را بگیرند!
در کشوری که سایه مرگ بر سر معمولی ترین آدم های یک جنبش تا رهبران یک جنبش سنگینی می کند باید صبور بود و به بزرگان جنبش نیز اعتماد کرد تا از دل این فاجعه، مردی از خویش برون آید و کاری بکند..
مسیح علی نژاد
سلام
بیشتر از سی سال پیش خونهای ملت ما درخت استقلال ، ازادی ، جمهوری اسلامی را میوه دا ر کرد ولی متاسفانه رهبران ما غصهٔ پول چینی ها و معاملات با اینها را میخورند و یا اینکه غصهٔ. این فلسطینیها و یا بدتر از همه حزب الهی ها را میخورند . هرکس ریش داره با یک اسلحه ادعای اسلامی بودن میکنه . من هزار با ر برای جمهوری اسلامی حقیقی جان میدهم ولی حاضر نیستم یک قطره خون برای این اسلام خراب کنها بدهم . امیدوارم این رهبران ما در روز سال گرد انقلاب فریاد االله و اکبر های مردم را دلیل بر اغتشاشگری تعبیر نکنند همین الله و اکبر های مردم بود که رهبران ما را بر کار گزا شت . بنده سی سال پیش در مدرسهٔ طلاب قم درس خواندم و دو سال و نیم زندان شاه بودم . الله و اکبر
mojtabahojatoleslami@hotmail.com
۱۷ بهمن ۱۳۸۸، ۴:۳۶:۰۰