«به نام خدا»
من تو را نه بيسجي خطاب مي كنم ، نه سپاهي ؛ نه خشونت طلب نه متحجر . چراكه اولي ها بسياري را به ياد انسانهاي آزاده و بزرگي مي اندازند كه همه ي ما به بسياري از آنان مديونيم . بزرگان نهادي كه قرار بود لشكر مخلص خدا و مدرسه ي عشق باشد ، نه مزدور حكومت .
و بقيه برچسبند ، من از برچسب ها خسته شده ام.
تو را هموطن خطاب مي كنم . چراكه اين نامي ست كه هيچ كدام از ما حق ندارد از ديگري بگيرد.
تو شايد امروز تصور كني . اگر ما را بزني ، دستگير كني ، زير بگيري ، ترور كني و بكشي پيروز خواهي شد .
اما بر فرض كه موفق شوي ، بر فرض بسياري از ما حذف شوند و ديگران سكوت پيشه كنند ، آيا دلها به تو مايل مي شوند ؟
آيا بر حق مي شوي ؟ آيا اعتبار مي يابي ؟
نه ! تو شمشير در دست داري . چگونه مي تواني پيروز نبرد خون و شمشير باشي ؟
ما بالاخره جامعه اي ديگر خواهيم ساخت . ( نه لزوما حكومتي ديگر )
در پيروزي ما هر كس به واسطه ي انسان بودنش حقوقي سلب نشدني دارد. آزادي موهبت خدادادي همه ست نه گروهي محدود. تو شايد ما را در خيابان كتك بزني ؛شايد در دادگاه هاي نمايشي ت تحقيرمان كني ، شايد بي هيچ محكمه اي ما را بكشي اما در پيروزي ما حق داري كه با تو مثل انسان رفتار كنند. حتي اگر مجرم باشي ، حتي اگر ظلم كرده باشي .
در چنان روزي تو هم به حقانيت آرمان ما راي خواهي داد .
اما اگر روزي ما پيروز شديم و خشممان بر عقلمان غلبه كرد .اگر روز پيروزي ما به جاي روز رحمت روز انتقام نام گرفت . اگر خود قاضي و دادستان و مامور اجراي حكم شديم . اگر حقوقت را ناديده گرفتيم ، حق را ديديم و زير پا گذاشتيم .
آنگاه و تنها آنگاه است كه ما شكست خورديم و تو پيروز شدي .
من نه از سركوب تو كه از مثل تو بودن مي ترسم.
ابومجد
0 نظرات :: من نه از سركوب تو كه از مثل تو بودن مي ترسم
ارسال یک نظر