ادامه راه سبز (ارس): مطهری در کتاب "نهضتهای اسلامی در صد سالۀ اخیر"، به نکته ای اشاره میکند که بازخوانی اش در شرایط فعلی سیاسی-اجتماعی ایران خالی از لطف نیست: «همۀ علوم، الهامبخش آزادی نیستند و از نظر آگاهی اجتماعی دادن، در یک درجه نمی باشند. لهذا مستبد از برخی علوم نمیترسد بلکه خود مروج و مشوق آن علوم است، اما از برخی علوم دیگر سخت وحشت دارد زیرا به مردم آگاهی و شعور سیاسی و اجتماعی میدهد و احساس آزادیخواهی و مبارزه با اختناق و فشار استبداد را در افراد بر می انگیزد. کواکبی میگوید: ... علومی که مستبد از آنها بیم دارد علوم زندگانی هستند مانند حکمت نظری و فلفۀ عقلی و حقوق امم و سیاست مدنی و تاریخ مفصل و ... از علومی که ابرهای جهل را بردرد و آفتاب درخشان را طالع نماید تا سرها از حرارت بسوزد.»(4)
1- سرطانی به نام "استبداد"
آیا میتوان ادعا کرد که حکومتی به صرف اسلامی بودن، و یا برخورداری از مدل زمامداری جمهوری، به آفت استبداد دچار نمیشود؟ پاسخ مطهری به این سؤال منفی است. مطهری، با نگاهی هوشمندانه به اندیشه های مصلحین مسلمانی چون کواکبی(1) و سیدجمال الدین اسدآبادی معتقد است که خطر استبداد همواره متوجه تمامی اقسام حکمرانی است. او مینویسد: «کواکبی مانند سیدجمال ... معتقد بود که «رژیم سیاسی» که مثلاً مشروطه باشد یا چیز دیگر، به تنهایی قادر نیست که جلوی استبداد را بگیرد؛ هر رژیمی ممکن است شکل استبداد پیدا کند.»(2) پس این فرض که صِرف تأکید بر وجود عنصر "جمهوریت" یا "اسلامیت" در نوع حاکمیت فعلی سیاسی ایران میتواند بازدارندۀ پیدایش و گسترش سرطانی به نام "استبداد" در نظام سیاسی ایران باشد، از دید مطهری فرضی باطل است.
پس سؤال این است که چگونه میتوان مانع پیدایش یا گسترش استبداد در جامعه شد؟ پاسخ مطهری به این سؤال آنست که: «آنچه که میتواند جلوی استبداد را بگیرد، شعور و آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم و نظارت آنها بر کار حاکم است.»(3) همین طور که مطهری به آن اشاره میکند، مؤثرترین راه مبارزه با استبداد، بالا بردن آگاهی توده ها و آماده سازی آنان برای نظارت مؤثر بر عملکرد حاکمیت است.
اینک سؤال دیگری مطرح میشود: "چگونه میتوان توده های مردم را آگاه کرد؟" من برای پاسخ به این سؤال ابتدا به پاسخهای درخشان مطهری اشاره میکنم و سپس سعی میکنم تا با استفاده از نگاهی جامعه شناختی به آن پاسخ چند بُعدی تری ارائه کنم:
2- راههای آگاه سازی توده ها
2-1- نقش روشنگرانۀ علوم انسانی و اجتماعی: مطهری در کتاب "نهضتهای اسلامی در صد سالۀ اخیر"، به نکته ای اشاره میکند که بازخوانی اش در شرایط فعلی سیاسی-اجتماعی ایران خالی از لطف نیست: «همۀ علوم، الهامبخش آزادی نیستند و از نظر آگاهی اجتماعی دادن، در یک درجه نمی باشند. لهذا مستبد از برخی علوم نمیترسد بلکه خود مروج و مشوق آن علوم است، اما از برخی علوم دیگر سخت وحشت دارد زیرا به مردم آگاهی و شعور سیاسی و اجتماعی میدهد و احساس آزادیخواهی و مبارزه با اختناق و فشار استبداد را در افراد بر می انگیزد. کواکبی میگوید: ... علومی که مستبد از آنها بیم دارد علوم زندگانی هستند مانند حکمت نظری و فلفۀ عقلی و حقوق امم و سیاست مدنی و تاریخ مفصل و ... از علومی که ابرهای جهل را بردرد و آفتاب درخشان را طالع نماید تا سرها از حرارت بسوزد.»(4)
نکتۀ جالب در عبارات فوق آنست که کواکبی، به عنوان اصلاحطلبی مسلمان، به علومی اشاره میکند که دقیقاً میتوان آنها را علوم اجتماعی و انسانی نامید! علومی که امروز مورد غضب حاکمیت واقع شده اند و خواستۀ حاکمیت بر آن تعلق گرفته که به استحالۀ درونی آنها بپردازد و یا آنها را با عناوینی مختلف از صحنه به در کند.
راستی چرا علوم انسانی و اجتماعی تا این حد باعث دردسرهای تارخی برای حکام مستبد شده اند؟ شاید بتوان به عنوان پاسخ به این نکات اشاره کرد: پایۀ علوم انسانی و اجتماعی «شک» است. این علوم با شکی روشی و برخواسته از میلی به کشف حقیقت پردۀ ظواهر بدیهی قلمداد شده را میشکافند و "آنچه نادیدنی است"، را طلب میکنند. سرشت این علوم، "هویدا کردن اسرار مگو" است. این علوم به مشاهدۀ داده های ناقص و اطلاعات بعضا ً مخدوشی یا که از سوی صاحبان قدرت برای گمراه کردن توده ها ارائه میشوند، بسنده نمیکنند و خود در پی جست و جوی حقیقت، آنگونه که هست برمی آیند.
آنچه برای مردم عادی اقناع کننده و بدیهی به نظر میرسد، از نظر عالمان "واقعی" علوم انسانی و اجتماعی غالباً نپذیرفتنی و بعضاً گمراه کننده است. این رشته ها با تکرار باورهای بدیهی فرض شده میانه ای ندارند چنان که ماکس وبر میگوید: «انگشت گذاشتن بر نکات بدیهی و تکرار کردن آنها کار بیهوده ای است.»(5) و این روحِ علوم انسانی و اجتماعی است. روحی که با سرسپردگی، تقلید و کرختی فکری بیگانه است.
این "شک روشی" و "خرق عادت" منافع چه کسانی را با خطر مواجه میکند؟ صاحبان قدرت. قدرتمندانی که در پس خاکریز جهل توده ها سنگر گرفته اند. قدرتمندانی که در طول تاریخ، با ازلی، ابدی و لازم الاتباع خواندن باورهایی که ریشه در داده های غلط ارائه شده به مردم دارد پایه های قدرت خویش را محکم تر کرده اند.
واکنش حاکمیت: بدیهی است که حاکمیت در اولین گام ها سعی کند این علوم را با برچسبهایی نظیر گمراه کنندگی، غربی بودن یا بی فایده بودن از صحنه خارج کند و یا با روش هایی مانند حذف سخت افزاری عالمان واقعی این علوم، امنیتی کردن فضای دانشگاهها، یا تغییر در متون درسی واقعی این علوم که روح شک علمی در آنها جاری است، به استحالۀ آنها از درون بپردازد.
2-2- نهادهای مدنی صنفی: این نهادها با ایجاد هویت صنفی و گروهی باعث آماده شدن زمینه برای نشست ها، همفکری ها و در نهایت ایجاد حرکت (کنش) مشترک برای رسیدن به اهداف و منافع جمعی میشوند. مثال بارز داخلی این نهادهای صنفی مدنی، انجمن های صنفی معلمان، کارگران، بازاریان و امثال آن است. این نهادهای مدنی با آماده کردن زمینۀ گفتگو، همفکری و برنامه ریزی، به ایجاد نوعی هویت جمعی مشترک، حول محور مسائل، خواسته ها و مشکلات مشترک کمک میکنند. از دید جامعه شناختی، ایجاد این هویت جمعی و شکلگیری عمل جمعی برای رسیدن به اهداف مشترک، زمینۀ تولد آگاهی جمعیِ هر گروه اجتماعی را از حقوق و جایگاه واقعی اش در جامعه مهیا میکند.
واکنش حاکمیت: سد کردن این مسیر رسیدن به آگاهی مردمی از اولویت های حاکمیت در سالهای اخیر بوده است. برخورد امنیتی با فعالان صنفی فرهنگیان، اتوبوسرانی، کارگران و اصناف دیگر در این سالها و بازداشت آنان، تعطیل کردن و لغو مجوز فعالیت این نهادهای مدنی تنها گوشه ای از اقدامات حاکمیت در سالهای گذشته بوده است تا بدین وسیله بتواند روند آگاه شدن جامعه را مختل کند یا به تأخیر بیندازد.
2-3- NGO ها یا نهادهای غیردولتی مردم نهاد: NGO ها "سازمانهای غیردولتی" یا مردم نهادی هستند که حول محور رسیدن به هدفی خاص و معمولاً عام المنفعه یا مدنی شکل میگیرند. این نهادهای به معنای واقعی کلمه "غیرانتفاعی"، با ساز و کاری مشابه نهادهای مدنی صنفی، زمینۀ نشستهای داوطلبانه، بحث های آزاد و اشتراک مساعی را برای اقشار مختلف جامعه فراهم میکنند و در این مسیر، جریان خودآگاه شدن مردمی را را تسهیل و تسریع مینمایند.
نمونۀ بومی این گونه نهادهای مدنی، خیریه های باسابقه ای بودند که به صورت خودگردان و بدون استفاده از کمک های دولتی و تنها با تکیه بر توان مردمیِ خود، به صورتهای مختلف به یاری نیازمندان و اقشار آسیب دیدۀ جامعه میپرداختند. نکتۀ جالب توجه آنست که در جریان پیروزی انقلاب سال 1357 و در طول سالهای مبارزه با نظام شاهنشاهی، تعداد زیادی از چنین گروههای داوطلبانۀ خیریه متولد شد که نمونۀ آن "گروه خیریۀ یاد" بود که توسط مهندس بازرگان و افراد مبارز انقلابی دیگری شکل گرفت. کارکرد ضمنی این گروههای خودجوش، بالا بردن آگاهی جمعی شرکت کنندگان در آن و تمرین نوعی همکاری مدنی داوطلبانه بود.
واکنش حاکمیت: نکتۀ جالب آنست که حاکمیت در سالهای اخیر و به خصوص در جریان تولد جنبش سبز، حملۀ گسترده و رسانه ای و تبلیغاتی شدیدی علیه چنین گروههایی آغاز کرده و در بیانیه های مختلفی که از تریبونها رسمی و غیر رسمی اش منتشر شده، NGO ها را به عنوان حلقه ای از سناریوی خیالی براندازی نرم معرفی کرده است! با این موضع گیری، حاکمیت در واقع تلاش کرده تا راهی دیگر از راههای دسترسی مردم را به آگاهی جمعی مسدود کند.
2-4- رسانه های گروهی و وسایل ارتباط جمعی: شکی نیست که دسترسی به جریانی آزاد از اطلاعات میتواند زمینه ساز رشد آگاهی ها در یک جامعه باشد. اما وسایل دسترسی به چنین جریان آزادی کدامند؟ رادیو و تلویزیون، روزنامه ها و نشریات، کتابها، اینترنت و سرویس های ارتباطی چون تلفن و پیام کوتاه. نکتۀ قابل توجه آنست که رویکرد اصیل و غالب در سالهای ابتدایی شکلگیری و پیروزی انقلاب، که مبتنی بر نظرات متفکرین آزاد اندیشی چون مطهری، بهشتی، طالقانی و مبارزینی از این دست بود، بر حفظ این جریان آزاد اطلاعات تأکید می کرد.
نمونه ای از این تأکید را میتوان در این عبارت مطهری یافت که: «وظیفۀ حتمی ما این است که به آزادیها به معنای واقعی کلمه احترام بگذاریم. زیرا اگر بنا بشود حکومت جمهوری اسلامی، زمینۀ اختناق به وجود بیاورد، قطعا ً شکست خواهد خورد... هر کس می باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی است که انقلاب سلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقا ً تجربه های گذشته نشان داده است که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فکری - ولو از روی سوء نیت - برخوردار بوده است این امر به ضرر اسلام تمام نشده، بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است. اگر در جامعۀ ما، محیط آزاد برخورد آراء و عقاید به وجود بیاید به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آراء و نظریات خودمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینۀ سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد میکند.» (6)
جالبتر آنست که مطهری تأکید می کند که اولا ً تنها راه رشد هر چه بیشتر اسلام، آزاد گذاشتن فضا برای طرح ایده های مختلف و انتقادات گوناگون است، نه بستن تمامی راههای طرح ایده های متفاوت یا متضاد با دیدگاههای اسلامی. ثانیاً آنکه مطهری پیش بینی میکند که اگر چنین وضعیت خفقان آوری توسط جمهوری اسلامی در جامعه ایجاد شود، شکست نظام قطعی خواهد بود. ثالثاً مطهری مخالف ایجاد منع بر سر راه ارائۀ نظریاتی است که از سر سوء نیت بیان میشود؛ این نکته ای است که در قضاوتها و عملکردهای حاکمیت هر روزه ندیده گرفته شده است. گویی به عقیدۀ حاکمیت حق ابراز وجود، نظر و عقیده تنها از سوی خودیها (آن هم با تفسیر خود حاکمیت) و تنها با تشخیص نیت صادقانه به رسمیت شناخت میشود. چنین حاکمیتی تنها با استحاله و دوباره سازی شخصیتی جدید که تنها در نام "مطهری" نامیده شود و هیچ سنخیتی با آزاداندیشی و آزاد منشی او نداشته باشد میتواند ادعای سرمشق گرفتن از او را داشته باشد.
واکنش حاکمیت: اقداماتی نظیر استفده از صدا و سیمای ملی به عنوان بلندگوی یک گروه خاص، بستن خودسرانه و فراقانونی روزنامه ها و نشریات، عدم اجازۀ انتشار به کتابها با رویکردی قرون وسطایی و یا سانسور بی رحمانۀ آنها، فیلترینگ شدید سایتها، قطع کامل، یا پایین آوردن عمدی سرعت اینترنت برای کم کردن امکان دسترسی به اطلاعات و اخبار توسط مردم و قطع سرویس پیام کوتاه راههایی است که حاکمیت برای کاهش سرعت آگاه سازی مردم در پیش گرفته است.
3- نتیجه گیری:
اول اینکه از نگاه شهید مطهری یک ویژگی اساسی حکومتهای استبدادی در طول تاریخ، به ویژه در کشورهای اسلامی، تلاش برای جلوگیری از آگاه شدن توده های مردم از هر طریق ممکن بوده است؛ چرا که در غفلت نگه داشتن توده ها و یا دادن آگاهی کاذب به آنها کلید تداوم حیات آنها به شمار میرفته است.
دوم اینکه به نظر میرسد - و باید تأکید کرد "متأسفانه"- حاکمیت فعلی نشانه های پر رنگی از یک حکومت استبدادی را از خود نشان میدهد که نتیجۀ دور شدن از ماهیت ابتدایی آزادیخواهانه و استبدادستیزانۀ آن است؛ در واقع میتوان گفت که انقلاب، دچار استحاله ای تدریجی و محتوایی شده و در حال تبدیل شدن به مدلی از حاکمیت استبدادی است که خود برای از بین بردن آن متولد شده بود.
سوم اینکه این حجم از تمرکز نیروهای حاکمیت برای بستن تمامی راههای آگاه سازی مردم نشان میدهد که اتفاقاً همین نقطه، نقطه ای است که باید مورد توجه و همت روشنفکران، اساتید، حوزیان آگاه و دانشجویان و نخبگان فکری جامعه قرار بگیرد تا نتیجه ای بلند مدت و عمیق از این جنبش سبز اصلاح طلبانه عاید ملت شود. در واقع به عقیدۀ نگارنده، هدف مطلوب نه در اختیار گرفتن حاکمیت سیاسی به صورت مقطعی و یا تعویض نوع حاکمیت یا تعویض اشخاص و نمادها، که همین "آگاه سازی" توده های مردم و رها کردن آنها از زنجیرهای جهل و ناآگاهی است. با داشتن جامعه ای آگاه، نه "مستبد"، که "استبداد" شکست خواهد خورد.
چهارم اینکه "جنبش سبز" نه تنها آنگونه که بدنۀ حاکمیت ادعا میکند جنبشی غیر دینی یا ضد دینی نیست، بلکه جنبشی اصالتاً برگرفته از ارزشهای اصیل اسلامی و برخواسته از قرائتی آزادیخواهانه و مترقی از اسلام می باشد که ثمرۀ چند قرن اندیشه، مجاهدت، روشنگری، و مبارزۀ خستگی ناپذیرمصلحین بیداری چون مطهری، شریعتی، سیدجمال، عبده و اقبال است. این تضاد راباید، حداقل در صورت کلی و به گونه ای تاریخی، محصول تضاد میان قرائتی اشعری گونه و قشری مآبانه از یکسو و قرائتی پیشرو و متفکرانه از اسلام از سویی دیگر دانست؛ و این همان نکته ای است که میرحسین در بیانیۀ خود به خوبی به آن اشاره کرده و آن را مورد تأکید قرار داده است: ٍ'نگذارید دروغگویان و متقلبان پرچم دفاع از نظام اسلامی را از شما بربایند ‘
پانوشتها:
(1) شیخ عبدالرحمن کواکبی (1320-1271 ه.ق). اهل سوریه و از نوادگان شیخ صفی الدین اردبیلی که از شاگردان عبده و به یک واسطه شاگرد سیدجمال بوده است. مطهری او را از قهرمانان و پیشگامان جریان اصلاح طلبی در جهان اسلام میداند. وی با استبداد ترکان عثمانی که بر سوریه حکومت میکردند سخت مبارزه میکرد.[برای اطلاعات بیشتر نگ. مطهری (1367) صص44-40].
(2) مطهری (1367)، نهضتهای اسلامی در صد سالۀ اخیر، صص40-41
(3) همان: 41
(4) همان: 43
(5) ماکس وبر (1387)، دین، قدرت، جامعه، ص332
(6) مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، ص 62 و 63 به نقل از گنجی1379،ص193
منابع:
مطهری، مرتضی(1367): بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالۀ اخیر، تهران، انتشارات صدرا.
وبر ، ماکس (1387)، دین، قدرت، جامعه، ترجمۀ احمد تدیّن، تهران، انتشارات هرمس.
مطهری، مرتضی: پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا.
م.امید
مرسی که در وبلاگ من پیغام گذاشتین
سایت جالبی دارین و اون رو به لینک ها اضافم کردم
جوناموس
Anonymous
۱۴ مهر ۱۳۸۸، ۲۰:۵۹:۰۰احسنت به این گزینش مقاله ای شما. واقعا در هر مقطمعی بهترین مقالات را گزینش میکنید و در وبلاگ قرار میدهید. آفرین به هوشتان که مخاطبان در در بهترین دیدگاهای هر مقطع زمانی قرار میدهید
محسن سلاتیان
۱۵ مهر ۱۳۸۸، ۲:۲۰:۰۰