سلام بر آذر منصوري،
اين روزها به لطف دوستي مشغول خواندن كتابي از مسعود بهنود به نام "دربند اما سبز" هستم ، بهنود با آن قلم مسحور كننده اش شرحي داده از ۱۳۲ روزي كه در سال ۷۹ در اوين گذرانده است ، ازانفرادي از چهار ديواري كوچكي كه به اندازه يك انسان است وهر كس آمده چيزي بر ديوار آن نگاشته است.
ديوارهاي بند ۲۰۹ زندان اوين سخن ها دارند براي گفتن، سه سال پيش كه به جرم زن بودن چند روزي را مهمان اين بند بودم صداي ديوارها را شنيدم و شرمساري شان را حس كردم ،چه بزرگاني كه ماهها و حتي سالها تنها همدم شان همين ديوارها بوده اند، پس به هم نشيني شرمسارانه با خوبان عادت دارند، اما من باور دادم كه تا به حال شرمي چنان احساس نكرده اند كه از ديدار با شما به آنها دست داده است.ديوارهاي سلول شما حرمتي و اندوهي دوچندان يافته اند و آنان كه شما را در اين ديوارها محصور كرده اند آبرويي صد چندان از دست داده اند.
آذر منصوري عزيز
بسيار از ويژگي هاي اخلاقي شما شنيده بودم از بزرگواري و فروتني احترام برانگيزي كه حسين بسيار از آن مي گفت ، اما تا روزيكه خود با آن مواجه شدم عمقش را نفهميده بودم. روزي كه دلگيري داشتم و شما مي خواستيد آن را از دلم خارج كنيد يادتان هست ، آنچنان مادرانه و بزرگوارانه رفتار مي كرديد كه من از شرم آرزو مي كردم زمان، كمي به عقب باز مي گشت تا من هيچ گاه ناراحتيم را پيش شما بيان نمي كردم . خيلي پيش مي آيد كه با تمام وجود آرزو مي كنم اين نظم لعنتي كمي به هم بريزد مثلا بتوانيم زمان را به عقب ببريم يا به جلو يا چشم باز كنيم و ببينيم آن حادثه ناگوار هر گز اتفاق نيفتاده است اما واقعيت هميشه مي خواهد خود را مثل كنه به آدم بچسباند.مثل واقعيت شهادت تعدادي از هم نسلانم در اين چهار ماه كه مثل خوره به جان روحم افتاده است و واقعيت در بند بودن شما و دلتنگي هاي ما.
آن روزهم چنين بود از پيش شما كه رفتم مدتي قدم زدم، مي خواستم تنها باشم و به شما فكر كنم چيزي را يافته بودم نگاه و رفتاري زنانه و مادرانه كه مي توانست به راحتي معادلات سياسي را به هم بزند و ناديده بگيرد. بعد از آن هر گاه مي خواستم از حضور زنان در سياست دفاع كنم و آن را سبب اخلاقي تر شدن عرصه سياست و فراتر از آن تضمين صلح در جهان بدانم مي گفتم دليلش مشخص است وجود خانم آذر منصوري.
حالا شمائيد و سلول انفرادي زندان اوين نمي دانم در شب سالگرد پرپر شدن دخترتان بر شما چه رفت
اما حتما سارا آنجا بود در كنارتان و به وجود مادري چون شما مي باليد، سلولتان سبز شده بود، سبز سبز مانند شما كه دربند اما سبز هستيد.
پرستو سرمدی
0 نظرات :: یادداشت پرستو سرمدی برای آذر منصوری
ارسال یک نظر