. ادامه راه سبز«ارس»: علیرضا قزوه ،شاعر اصولگرا باانتشار مطلبی در وبلاگ شخصی اش اعلام کرده است که دیگر شعرسیاسی نخواهد گفت تا برخی خبرگزاری ها و نشریات با اهداف مشخص خودشان از آن بهره برداری کنند. او همچنین تاکید کرده که اصلا با خشونت و کشتار و بگیر و ببند موافق نبوده و نیست و همانقدر از کلمه کهریزک بدش می آید که از زندان های گوانتانامو و ابوقریب. او انتقاد خود را متوجه دو گروه کرده است :”از این سو عده ای با نام ولایت و ذوب شدن و از آن سو نیز گروهی با نام دموکراسی و اصلاحات هر کاری که دلشان بخواهد می کنند و خط نفاق را هم خودشان تعیین می کنند.اینجوری اگر پیش برود همه ما منافقان بعدی خواهیم بود.”متن کامل نوشته علیرضا قزوه که با عنوان بیایید به نهیج البلاغه برگردیم به این شرح است :
“دیگر نمی خواهم شعرسیاسی بنویسم، تا برخی خبرگزاری ها و نشریات با اهداف مشخص خودشان از آن بهره برداری کنند.
من اصلا با خشونت و کشتار و بگیر و ببند موافق نبوده و نیستم .
از کلمه کهریزک همانقدر بدم می آید که از زندان های گوانتانامو و ابوقریب
نشسته ام که روزی عدالت مولاعلی(ع) اجرا شود .
اما انگار برخی نمی خواهند عدالت و آزادی اجرا شود و یا عده ای از ما بهتران نمی گذارند.آنهایی که کاتولیک تر از پاپ شده اند و صدایشان را از صدای ولیّ هم بلندتر می کنند!
از این سو عده ای با نام ولایت و ذوب شدن و از آن سو نیز گروهی با نام دموکراسی و اصلاحات هر کاری که دلشان بخواهد می کنند.
و خط نفاق را هم خودشان تعیین می کنند.
اینجوری اگر پیش برود همه ما منافقان بعدی خواهیم بود.
این را بعد از خواندن برخی نامه ها عرض می کنم که حتی شفقت های برخی شخصیتهای دلسوز را نیز برنتافته و آنان را نیز در خط نفاق برشمرده اند. به قول شاعری معلوم الحال به نام حافظ شیرازی:
چو پرده دار به شمشیر می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند…
باید از دست برخی پرده داران به خدا پناه برد.ما را چه شده است که دلسوزی های برخی بزرگان و مراجع و دیگر مشفقان نظام را نیز برنمی تابیم؟
چقدر منافق خواندن مردم و تکفیر این و آن آسان شده است!
حتی اگر صد برابر خود آنها برای نظام زحمت کشیده باشی و خون دل خورده باشی، کافی ست تا یک آدم از گرد راه رسیده با چماقی از جنس ولایت تو را ناک اوت کند. من با صدای بلند می گویم که ولایت نیاز به چماق ندارد، آنهایی که به حمایت از ولایت در حماسه عاشورا به میدان آمدند به عشق امثال صاحب فلان روزنامه و رسانة تندرو نیامدند.
مرا بسیاری از شما می شناسید. من شاعر “مولا ویلا نداشت”، شاعر “از نخلستان تا خیابان”، شاعر “با کاروان نیزه” و شاعر “کجایند مردان بی ادعا” امروز هم بر این ادعایم که من پیش از این شاعر مردم رنج کشیده بودم و بعد از این هم با مردم خواهم بود.
معتقدم که اسلام آنقدر آزادی در دل خود دارد که نیازی به دموکراسی های غربی نیست.
معتقد نیستم که دولت فعلی دولت عدالت علوی ست، بلکه بر اساس خود اخبار هشت و نیم متصل به این دولت هنوز هم هزار گونه زد و بند در بانکها و سیستم های دیگر این دولت وجود دارد و باید این همه درست شود و هنوز کابینه دولت دهم خیلی مانده تا کابینه عدالت باشد. گرچه شاید این دولت از برخی جنبه ها از دولت های قبلی بهتر هم باشد.
معتقدم تحمل مسئولان دولت در پذیرش انتقاد باید بسیار بیش از این باشد.
به عنوان یک شاعر ایرانی که از زمان جنگ و پیش از قطعنامه در تمام صحنه های این انقلاب بوده ام و هماره در خط رهبری و ولایت حرکت کرده ام معتقدم که راه درست برون رفت از این بحران گذشت و فداکاری مسئولان رده بالای نظام است. همه مسئولند که به ایران اسلامی و مردم ایران فکر کنند تا ایران عراق و افغانستان دیگری نشود.
آنهایی که در بی تقوا و گمراه خواندن انسان های بزرگ این نظام کم نمی آورند مطمئن باشید که این شاعر را نیز بی نصیب از تهمت هایشان نخواهند گذاشت. اما به قول خودم:
و تهمت صله شعرهای من شد
دلتنگ نیستم
و کفی بالله شهیدا…
این ها که نوشتم نه توبه نامه است و نه تغییر موضع. که من هماره بر همین موضع بوده ام . اینها تنها بخشی از ناگفته های من در این روزگار پرفتنه است که می ترسیدم برخی از فتنه گران آن را چماقی کنند برای کوبیدن مظلومان. مقصد و مقصود من از سرودن این شعرها تنها ادای دین بود و بس. نه دلم می خواهد وزیر و وکیل شوم و نه دلم می خواهد بعد از این دیگر شعر سیاسی بنویسم. بس است هر چه گفتیم. نه دلم می خواهد مأمومی باشم که جلوتر از امام به سجده بروم و مثل برخی برای ایشان تعیین تکلیف کنم و نه دلم می خواهد با فیگورهای شاعرانه و روشنفکرانه قهرمان بازی در آورم. این حکایت درد دل من است برای همان تعداد آدم هایی که وبلاگ مرا می خوانند و مرا می شناسند. دلم می خواهد ایران اسلامی سربلند باشد و جهانیان این گونه به ما نگاه نکنند که حالا فرزندان امام به جان هم افتاده اند. چون بنا بود سیاست ما عین دیانت ما باشد و فعلا که اینگونه نیست.تمام آنچه نوشتم این روزها نیز در راستای همین هدف بود شاید نیز در جاهایی تند رفتم و شاید نیز در جاهایی اشتباه کرده باشم اما هدفم تنها نشتر زدن به برخی در جهت حفظ آرامش و حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی و امام خمینی بود و هست. هر کسی هر تفسیری از این نوشته کند دیدگاه اوست و آزاد است اما حرف من همین است که گفتم و نیاز به تفسیر بیشتر ندارد.
و حرف آخر آن که: کاری کنیم که این شبها راحت سر بر بالش بگذاریم و فردای دیگر نیز خاک دستش را به مهربانی بر زیر سر ما بگذارد و بگوید آرام بخواب که خواب مظلومی را نیاشفته ای.
و حرف آخر آن که: آی آدم هایی که به نام حفظ دین پیامبر اعظم به جان هم افتاده اید، کجای رفتارهای دو طرف ماجرا شبیه شریعت رحمانی پیامبر اعظم(ص) و مولاعلی(ع) ست؟
ای کاش به جای این موج سواری ها و این بگوها و مگوها و این زد و خوردها همه مان یک بار دیگر به دقت نامه امام علی(ع) به مالک اشتر را می خواندیم.
و حرف آخر آن که:
یا دوباره به نهج البلاغه برگردیم.
0 نظرات :: اینجوری پیش برود همه ما منافقان بعدی خواهیم بود
ارسال یک نظر