محمد دادکان این هفته قرار بود در مورد دلایل افت شدید فوتبال ملی و باشگاهی ایران با عادل فردوسی پوربه گفتگو بنشیند. این انتخاب البته از دیدگاه کارشناسی بی نقص به نظر می رسد. فدراسیون فوتبال در زمان ریاست دادکان در اوج موفقیت قرار داشت. قهرمانی بازیهای آسیایی، مقام سوم جام ملت های آسیا و از همه مهمتر صعود بدون دغدغه به جام جهانی. جالب آن که کسانی که اورا به بهانه عدم کسب نتایج درخشان در جام جهانی برکنار کردند علی رقم صرف بودجه های نجومی حتا به دامنه قله ای که فدارسیون فوتبال دولت اصلاحات بر آن ایستاده بود هم نرسیدند.
و دادکان شلیک را از همین جا آغاز کرد. با گفتن جمله ای از میر حسین موسوی که البته اصل آن متعلق به دکتر علی شریعتی است؛ «من بیم آن دارم که در کشوری زندگی می کنم که رسیدن سهم آنانی است که نمی دوند و دویدن سهم آنانی است که نمی رسند»
وقتی موتور دادکان روشن شد دیگر کمتر کسی حواسش به آمار پیامک ها بود که البته نتیجه 75 درصدی آن در پایان اگر با 63 درصد طرفدار ادعایی دیگران جمع زده شود، جمع کل آرا می شود شبیه آن 150 شهری که آمار رای دهندگان از آمار کل واجدان شرایط بییشتر بود!
دادکان گفت: به فرزندانم گفته ام روی سنگ قبرم بنویسند در زندگی سه افتخار داشته ام: صعود به جام جهانی، گرفتن نشان لیاقت از آقای خاتمی و برکناری توسط علی آبادی (معاون احمدی نژاد)
بسیاری به یاد دارند که دادکان را صفایی فراهانی به فدراسیون فوتبال آورد. همان کسی که 7 ماه گذشته را در اوین سپری کرده و این روزها در اعتراض به بلاتکلیفی خود حتا از مرخصی زندان نیر استفاده نمی کند. دادکان از او نیز یاد کرد. او از دخالت های غیر قانونی معاون احمدی نژاد در کارش و کارشکنی های علی آبادی برای نشستن بر صندلی ریاست فدراسیون گفت.
دادکان از هزینه شدن سالیانه سدها میلیارد تومان در فوتبال کشور و بی نتیجه بودن آن گفت؛ چیزی که بیش از همه نحوه هزینه شدن در آمد 300 میلیارد دلاری دولت در 4 سال گذشته را به ذهن می آورد.
او از آن ها که از «فوتبال پاک» سخن می گویند اما در عمل قرار دادهای نجومی برای یک فصل می بندند به تندی انتقاد کرد و همه می دانستند روی سخنش با محمد مایلی کهن، عضو ستاد انتخاباتی محمود احمدی نژاد است.
دادکان گفت: در حال حاضر فقط 10 هزار نفر به ورزشگاه ها می روند. جوان ها به استادیوم نروند به خیابان می روند.
شاه بیت سخنان دادکان اما آنجا بود که دخالت نظامیان در همه عرصه های زندگی ایرانیان، از سیاست گرفته تا اقتصاد و فرهنگ را با یک مثال ورزشی به باد انتقاد گرفت؛ «چرا از پیشکسوتان در مدیریت فدراسیون و تیم های ورزشی استفاده نمی شود. مدیران تیم های فوتبال ما حالا یا صنعتی هستند یا ارتشی و سپاهی!» و این «ارتشی» البته تنها پوششی بود برای کم کردن ضرب آن «سپاهی»!
او در انتها حکایتی از گذشته های دورتر گفت. اسم نیاورد اما همه فهمیدند منظورش چه کسی است. همان که شهردار شیراز را به خاطر بریدن سرشاخه های درختان نارنج به بهانه بهتر دیده شدن مجسمه «اعلیحضرت» برکنار کرد که «مرتیکه می توانستی چند آجر زیر مجسمه ما بگذاری نه اینکه درختان را ببری»
90 این هفته نشان داد که در شرایط کنونی ایران، گشودن هر روزنه ای برای انتقاد، کار را تا چه پایه «بیخ» می دهد!
حکایت کرده اند که روزی یکی از شاهزادگان پر نفوذ قاجار به شادروان مدرس پیغام داد که «به آقا بگویید اینقدر روی دم ما پا نگذارد» پاسخ زیرکانه و طنز آلود مدرس گویی برای همین امروز داده شده است؛ «تقصیر ما نیست. دم والاحضرت آنقدر دراز شده که هر جا می رویم پایمان به آن گیر می کند!»
وبلاگ بسیار خوبی دارین با نام بسیار زیبا! با ارزوی موقیت و پیروزی! اینم وبلاگ منه! kanale60.blogspot.com
خوشحال می شم سر بزنید!
AJ
۱۵ دی ۱۳۸۸، ۲۳:۵۶:۰۰