نوشته های سعید شریعتی در سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
. ادامه راه سبز«ارس»: سعید شریعتی عضو جبهه مشارکت در وبلاگ خود (از این روزها) نوشته است:مدتهاست که در وبلاگ چیزی ننوشتهام. راستش از وقتی در فیس بوک دور هم جمعیم وبلاگ نویسی حوصله بیشتری میخواهد. حدود چهار ماه هم که در غیبت صغری بودم. (خدا غیبت کبری را به خیر کند). به هر حال در این چهار ماه توفیق اجباری نصیب شد و هزاران صفحه بازجویی و تحلیل تقدیم اسلام و مسلمین کردم و به اندازه چندین سال، آن هم با قلم و کاغذ که مدتهابود به دلیل پیپرلس شدن کنارشان گذاشته بودم، مطلب نوشتم.
در عین حال فرصت انفرادی و زندان مغتنم بود و صدها بیت شعر گفتم. غزلها و دوبیتیها و مثنویها و چارپاههای و شعرهای آزاد و نیمایی که تعدادی از آنها را اینجا تحت عنوان حبسیات میآورم. تعدادی نامه هم برای شیوا نوشتم که بعضیهاش را میشود انتشار عمومی داد اما باید شیوا مجوز بدهد. دفاعیات دادگاه هم که فعلاً قابل انتشار نیست. تا بعد ببینیم خداوند چه چیزی برای ما مقدر کرده است.
به هر حال فعلا با این چند شعر شروع کنیم و حرفها و حدیثها بماند به وقت خودش. عید غدیر را هم به همه تبریک میگویم و آرزوی روزهای روشن از پس این عید برای همه دوستان دارم:
مثل کوه استوار مثل رود پر نشید
همچو قله سربلند چون سپیده پر امید
ایستاده چون ستیغ در برابر گزند
چهره ای پر از نشاط سینه ای پر از امید
مظهر صلابت و اسوه مجاهدین
یادگاری از هزار مرد مثل خود شهید
کاش مثل او یکی مرد پای کار بود
کاش مثل او یکی بی شماره میدوید
لحن دلنشین او آیه های نور را
در وجود خسته ام مثل روح می دمید
در میان سوره ها انشراح بود و فتح
در طنین محکمش آیه هایی از حدید
پشت میله های سرد خسته بودم از هوا
دل گرفته از از زمین ناتوان و نا امید
ناگهان برای من لحن گرم پیرمرد
پشت درب آهنین همچو نعمتی رسید
بادهای سرد و گرم در پی وزیدنند
آه ای مسافران با کدام میروید؟
با کدام می روید لیک نیک بنگرید
مرد استوار کیست با که دست میدهید؟
سی و یکم مرداد ۱۳۸۸
انفرادی ۲ –الف بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
============
در عین حال فرصت انفرادی و زندان مغتنم بود و صدها بیت شعر گفتم. غزلها و دوبیتیها و مثنویها و چارپاههای و شعرهای آزاد و نیمایی که تعدادی از آنها را اینجا تحت عنوان حبسیات میآورم. تعدادی نامه هم برای شیوا نوشتم که بعضیهاش را میشود انتشار عمومی داد اما باید شیوا مجوز بدهد. دفاعیات دادگاه هم که فعلاً قابل انتشار نیست. تا بعد ببینیم خداوند چه چیزی برای ما مقدر کرده است.
به هر حال فعلا با این چند شعر شروع کنیم و حرفها و حدیثها بماند به وقت خودش. عید غدیر را هم به همه تبریک میگویم و آرزوی روزهای روشن از پس این عید برای همه دوستان دارم:
* کار آیینه
تقدیم به حضرت ولی عصر(عج) در شب میلاد مسعودش
من چه گویم چه کار آینه کرد؟
که مرا رستگار آینه کرد
یک سبد گل به روی دست تو بود
فرودین صد بهار آینه کرد
تا خداوند روی ماه تو دید
هوس بیشمار آینه کرد
بیقراران بیشمار تو را
لطف پروردگار آینه کرد
کاش میشد صفای روی تو را
جلوة صد هزار آینه کرد
زندگی چیست؟ آه و آیینه
آه سردی که تار آینه کرد
هر که پیش تو مرد زنده هم اوست
غیر آن لکهدار آینه کرد
من و حلاج از تبار همیم
هر دو را بیقرار آینه کرد
آرزویم تو را معاینه بود
رقم این قمار آینه کرد
من به خویش آمدم در آیینه
ناگهان نقش یار آینه کرد
بعد از آن در تو گم شدم یعنی
کشف این اعتبار آینه کرد
من زبان بسته دلرمیده شدم
قصه را ماندگار آینه کرد
خلق ماندند در عجایب عشق
که چنین شاهکار آینه کرد
گشت روشن چرا چو منصورم
عاقبت سر به دار آینه کرد؟
شیر صحرای عشق بودم من
شیر صحرا شکار آینه کرد
تحفه آورد شیر بیشه عشق
پیش پایت نثار آینه کرد
تو تویی و بجز تو هر چه که هست
از تو نقش و نگار آینه کرد
۱۶ مرداد ۱۳۸۸
۱۵ شعبان المعظم ۱۴۳۰
انفرادی ۲-الف بازداشتگاه ۳۲۵ زندان اوین
============
تقدیم به حضرت ولی عصر(عج) در شب میلاد مسعودش
من چه گویم چه کار آینه کرد؟
که مرا رستگار آینه کرد
یک سبد گل به روی دست تو بود
فرودین صد بهار آینه کرد
تا خداوند روی ماه تو دید
هوس بیشمار آینه کرد
بیقراران بیشمار تو را
لطف پروردگار آینه کرد
کاش میشد صفای روی تو را
جلوة صد هزار آینه کرد
زندگی چیست؟ آه و آیینه
آه سردی که تار آینه کرد
هر که پیش تو مرد زنده هم اوست
غیر آن لکهدار آینه کرد
من و حلاج از تبار همیم
هر دو را بیقرار آینه کرد
آرزویم تو را معاینه بود
رقم این قمار آینه کرد
من به خویش آمدم در آیینه
ناگهان نقش یار آینه کرد
بعد از آن در تو گم شدم یعنی
کشف این اعتبار آینه کرد
من زبان بسته دلرمیده شدم
قصه را ماندگار آینه کرد
خلق ماندند در عجایب عشق
که چنین شاهکار آینه کرد
گشت روشن چرا چو منصورم
عاقبت سر به دار آینه کرد؟
شیر صحرای عشق بودم من
شیر صحرا شکار آینه کرد
تحفه آورد شیر بیشه عشق
پیش پایت نثار آینه کرد
تو تویی و بجز تو هر چه که هست
از تو نقش و نگار آینه کرد
۱۶ مرداد ۱۳۸۸
۱۵ شعبان المعظم ۱۴۳۰
انفرادی ۲-الف بازداشتگاه ۳۲۵ زندان اوین
============
* پرواز در هوای بهاری
تقدیم به همه برادرانم در زندان اوین
مردانی از تبار دلیران گزیدهاند
کاینجا درون حجره زندان خزیدهاند
دیوارهای سنگی این بند بسته را
صدها دلیر مرد غریبانه دیدهاند
خط خط نوشتهاند به رمز و نشانهها
یعنی چه روزها که در اینجا کشیدهاند
ای سایه ارغوان تو را زار میزنم
گویا تمام همقفسانم شنیدهاند
من خواب دیدهام که زمستان سرآمده است
گنجشکها میان چمن آرمیدهاند
زنها دوباره خانه تکانی نمودهاند
مردم برای هم همه عیدی خریدهاند
یخهای کوچه چکهکنان آب میشوند
نو غنچههای لاله و نسرین دمیدهاند
روزی تمام میشود این لحظههای سرد
خورشید را برای همین آفریدهاند
آن روز در تمام زمین جار میزنیم
اینک شکوفههای بهاری رسیدهاند
میبینم آن زمان که تمام پرندهها
آزاد در هوای بهاری پریدهاند
۱۸ مرداد ۱۳۸۸
انفرادی ۲-الف بازداشتگاه ۳۲۵ زندان اوین
============
تقدیم به همه برادرانم در زندان اوین
مردانی از تبار دلیران گزیدهاند
کاینجا درون حجره زندان خزیدهاند
دیوارهای سنگی این بند بسته را
صدها دلیر مرد غریبانه دیدهاند
خط خط نوشتهاند به رمز و نشانهها
یعنی چه روزها که در اینجا کشیدهاند
ای سایه ارغوان تو را زار میزنم
گویا تمام همقفسانم شنیدهاند
من خواب دیدهام که زمستان سرآمده است
گنجشکها میان چمن آرمیدهاند
زنها دوباره خانه تکانی نمودهاند
مردم برای هم همه عیدی خریدهاند
یخهای کوچه چکهکنان آب میشوند
نو غنچههای لاله و نسرین دمیدهاند
روزی تمام میشود این لحظههای سرد
خورشید را برای همین آفریدهاند
آن روز در تمام زمین جار میزنیم
اینک شکوفههای بهاری رسیدهاند
میبینم آن زمان که تمام پرندهها
آزاد در هوای بهاری پریدهاند
۱۸ مرداد ۱۳۸۸
انفرادی ۲-الف بازداشتگاه ۳۲۵ زندان اوین
============
* دو بیتیها
۱)
خدایا دل گرفتار بلایه
به عشق و هجر و زندون مبتلایه
نمی خوام شکوه و زاری کنم مو
ولی بشنو گلایه آی گلایه
۲)
گلایه از دو زلفون سیاهش
گلایه از شکنج گرد ماهش
نمی خوام ناله و زاری کنم باز
نه که از اشک مو تر باشه راهش
۳)
گلستون رفتی و سرمست بودی
گلستون پیش رویت پست بودی
همونی که رخ از مو برگرفتی
گلستون رو به رویم بست بودی
۴)
کجایی تا به چشمم پا بذاری
خط خلخالت اینجا بذاری
دلم میخواد برگردی دمی چند
حنای پات زین خونها بذاری
۵)
اگه یار ایاغت بودم ای دوست
رفیق باغ و راغت بودم ای دوست
نعیم و سدره و طوبا چه بودی
اگه چشم و چراغت بودم ای دوست
۶)
خوشا چشمون حسرت آفرینت
خوش اون ساعت که مو باشم قرینت
دلم رو کشتی طوفان نشین کرد
تلاطمهای زلف عنبرینت
۷)
به روزم تا سرابت رو ببینم
به شامم تا شهابت رو ببینم
خیالت خوابم از سر برده، بگذار
بخوابم تا که خوابت رو ببینم
۸)
شبی دیدم که بلبل سرگرونه
قناری در فقس آوازهخونه
شگفتم اومد از بیوقتخونی
که دیدم دلبرم رو پشتبونه
۹)
سمرقند و بخارا را شکر بود
که شیرین لب نگارم در سفر بود
نه که از مصر شکر بیش آرند
در آنجا هم دو سالی پیشتر بود
۱۰)
دلم در کوی تو جایی بلد نیست
نه پایینی نه بالایی بلد نیست
سر دلدار رو زانوشه اما
زبونش لاله، لالایی بلد نیست
۱۱)
پریشونی، زبونی، شروه خونی
امون از سرگرونی، سرگرونی
تو که یار منی، مردم چی میگن
خیالم رفته، یار دیگرونی؟
۱۲)
خودش رفت و خیالش خوش که رفته
چراغ جون مو خامش که رفته
سلام الله ما کر اللیالی
به آن لیلای مجنون کش که رفته
۱۳)
خبر داری نداری بیتو چونم
پریشون خاطر و آتش به جونم
همینی که خبر از مو نگیری
خرابم کرده و نا دلگرونم
۱۴)
دو چشمون سیاهت مست و میگون
دو چشمون خرابم رود جیحون
دل تو کوفه کوفه بی وفایی
دل مو کربلا در کربلا خون
۱۵)
خدا وقتی گلت رو میسرشته
به نوم خویش نومت رو نوشته
برای اینه که تو عشقبازی
نه با ما میپری نه با فرشته
۱۶)
حکایت سیب سرخ و دست لنگه
شب مهتابه و مال پلنگه
در خونت زدم از بن خرابم
کلوخ انداز را پاداش سنگه
۱۷)
دلم پر زد به سوی آسمونت
کبوتر خال شد تو ابروونت
خیالی نیست باشه جلد چشمات
بذار عادت کنه به دام و دونت
۱۸)
چه خوش رخسار نسرین تو دیدم
حکایتهای دیرین تو دیدم
دو تا پلکام به هم چسبیده بودند
که دیشب خواب شیرین تو دیدم
۱۹)
که گفتت پیش کعبه رو نما کن
دلم صید حرم کردی، رها کن
گمونم حج تو باطل شه امسال
منو قربونی روز منا کن
۲۰)
کبوتر بچه بودم شوق پرواز
منو انداخت در چنگال شهباز
پشیمونی نداره عشقبازی
اگه بازم بشه بازم بشه باز
۲۱)
سرم سودای گیسوی تو داره
تموم خلوتم بوی تو داره
دل سنگ منو آیینه کردی
چه اکسیری که جادوی تو داره
۲۲)
خراب چشمتم باور می داری
نگاهی سوی این مضطر میداری
تو گفتی می خری قلب شکسته
دل دیوونه رو چند ور می داری
۲۳)
هوایت راهی میخونهام کرد
اسیر اون چشای مستونهام کرد
برای خوم کسی بودم زمونی
تمنای لبت دیوونهام کرد
۲۴)
چه میشه پا به درگاهم بذاری
محل بر ناله و آهم بذاری
کمینت مینشینم گاه و بیگاه
که دامت رو سر راهم بذاری
۲۵)
گرفتارت شدم دلگیره مادر
جوونش رو گرفتی پیره مادر
اگه خونم بریزی هم غمی نیست
حلالت باشه بیش از شیر مادر
۲۶)
دو هفته میشه اون ماه دو هفته
میون ابرهای تیره رفته
خدایا باد و بارونی تگرگی
دلم تنگه براش آتیش تفته
۲۷)
نه این جسم موه که خاک کوته
نه روحه در تنم که عطر و بوته
میون کفر و ایمون تار مویی است
دلم بند همون یک تار موته
۲۸)
نگفته رفتی و دل موند پیشت
پریشونم از اون زلف پریشت
به شو در خواب مهمون تو بودم
چه داغی زد به جونم خواب دیشت
۲۹)
فریبا صورت گیسو بلندم
گل اندام نهفته در پرندم
مگه دامت نیفکندی به صحرا
بیا بنگر که من پا در کمندم
۳۰)
تو جانان منی جونم حلالت
دل و دینم فدای خط و خالت
از این ذهن پریشونم به والله
جدا هرگز نمیگرده خیالت
۳۱)
چرا ما رو هوایی میکنی تو
نگو کفره خدایی میکنی تو
هزارون عاشق دیوونه داری
هنوزم دلربایی میکنی تو
۳۲)
از این شوریدگانت گاه و بیگاه
چه میپرسی چرا گشتند گمراه
اگر شیطان به آدم سجده میکرد
همین گیسوی تو بس بود والله
۳۳)
گلای نرگس که چشماشون دراومد
چو یارم بر سر راشون دراومد
شنیدی مهر یوسف با زلیخا
سر عشق تو دعواشون دراومد
۳۴)
به دریا بنگرم لیلاست لیلا
به صحرا بنگرم لیلاست لیلا
کسی مجنون تر از مو دیده؟ حاشا
که خود را بنگرم لیلاست لیلا
۳۵)
عجب حال و هوایی داری ای عشق
فریبنده نوایی داری ای عشق
تماشای الست و این همه درد؟
عجب قالوا بلایی داری ای عشق
۳۶)
از اون بالات بگم؟ حاشا و کلا
مگه حرزش کنم باقل هوالله
خدا خود گفته در قرآن به بالات
هزاران آفرین صد بارک الله
============
۱)
خدایا دل گرفتار بلایه
به عشق و هجر و زندون مبتلایه
نمی خوام شکوه و زاری کنم مو
ولی بشنو گلایه آی گلایه
۲)
گلایه از دو زلفون سیاهش
گلایه از شکنج گرد ماهش
نمی خوام ناله و زاری کنم باز
نه که از اشک مو تر باشه راهش
۳)
گلستون رفتی و سرمست بودی
گلستون پیش رویت پست بودی
همونی که رخ از مو برگرفتی
گلستون رو به رویم بست بودی
۴)
کجایی تا به چشمم پا بذاری
خط خلخالت اینجا بذاری
دلم میخواد برگردی دمی چند
حنای پات زین خونها بذاری
۵)
اگه یار ایاغت بودم ای دوست
رفیق باغ و راغت بودم ای دوست
نعیم و سدره و طوبا چه بودی
اگه چشم و چراغت بودم ای دوست
۶)
خوشا چشمون حسرت آفرینت
خوش اون ساعت که مو باشم قرینت
دلم رو کشتی طوفان نشین کرد
تلاطمهای زلف عنبرینت
۷)
به روزم تا سرابت رو ببینم
به شامم تا شهابت رو ببینم
خیالت خوابم از سر برده، بگذار
بخوابم تا که خوابت رو ببینم
۸)
شبی دیدم که بلبل سرگرونه
قناری در فقس آوازهخونه
شگفتم اومد از بیوقتخونی
که دیدم دلبرم رو پشتبونه
۹)
سمرقند و بخارا را شکر بود
که شیرین لب نگارم در سفر بود
نه که از مصر شکر بیش آرند
در آنجا هم دو سالی پیشتر بود
۱۰)
دلم در کوی تو جایی بلد نیست
نه پایینی نه بالایی بلد نیست
سر دلدار رو زانوشه اما
زبونش لاله، لالایی بلد نیست
۱۱)
پریشونی، زبونی، شروه خونی
امون از سرگرونی، سرگرونی
تو که یار منی، مردم چی میگن
خیالم رفته، یار دیگرونی؟
۱۲)
خودش رفت و خیالش خوش که رفته
چراغ جون مو خامش که رفته
سلام الله ما کر اللیالی
به آن لیلای مجنون کش که رفته
۱۳)
خبر داری نداری بیتو چونم
پریشون خاطر و آتش به جونم
همینی که خبر از مو نگیری
خرابم کرده و نا دلگرونم
۱۴)
دو چشمون سیاهت مست و میگون
دو چشمون خرابم رود جیحون
دل تو کوفه کوفه بی وفایی
دل مو کربلا در کربلا خون
۱۵)
خدا وقتی گلت رو میسرشته
به نوم خویش نومت رو نوشته
برای اینه که تو عشقبازی
نه با ما میپری نه با فرشته
۱۶)
حکایت سیب سرخ و دست لنگه
شب مهتابه و مال پلنگه
در خونت زدم از بن خرابم
کلوخ انداز را پاداش سنگه
۱۷)
دلم پر زد به سوی آسمونت
کبوتر خال شد تو ابروونت
خیالی نیست باشه جلد چشمات
بذار عادت کنه به دام و دونت
۱۸)
چه خوش رخسار نسرین تو دیدم
حکایتهای دیرین تو دیدم
دو تا پلکام به هم چسبیده بودند
که دیشب خواب شیرین تو دیدم
۱۹)
که گفتت پیش کعبه رو نما کن
دلم صید حرم کردی، رها کن
گمونم حج تو باطل شه امسال
منو قربونی روز منا کن
۲۰)
کبوتر بچه بودم شوق پرواز
منو انداخت در چنگال شهباز
پشیمونی نداره عشقبازی
اگه بازم بشه بازم بشه باز
۲۱)
سرم سودای گیسوی تو داره
تموم خلوتم بوی تو داره
دل سنگ منو آیینه کردی
چه اکسیری که جادوی تو داره
۲۲)
خراب چشمتم باور می داری
نگاهی سوی این مضطر میداری
تو گفتی می خری قلب شکسته
دل دیوونه رو چند ور می داری
۲۳)
هوایت راهی میخونهام کرد
اسیر اون چشای مستونهام کرد
برای خوم کسی بودم زمونی
تمنای لبت دیوونهام کرد
۲۴)
چه میشه پا به درگاهم بذاری
محل بر ناله و آهم بذاری
کمینت مینشینم گاه و بیگاه
که دامت رو سر راهم بذاری
۲۵)
گرفتارت شدم دلگیره مادر
جوونش رو گرفتی پیره مادر
اگه خونم بریزی هم غمی نیست
حلالت باشه بیش از شیر مادر
۲۶)
دو هفته میشه اون ماه دو هفته
میون ابرهای تیره رفته
خدایا باد و بارونی تگرگی
دلم تنگه براش آتیش تفته
۲۷)
نه این جسم موه که خاک کوته
نه روحه در تنم که عطر و بوته
میون کفر و ایمون تار مویی است
دلم بند همون یک تار موته
۲۸)
نگفته رفتی و دل موند پیشت
پریشونم از اون زلف پریشت
به شو در خواب مهمون تو بودم
چه داغی زد به جونم خواب دیشت
۲۹)
فریبا صورت گیسو بلندم
گل اندام نهفته در پرندم
مگه دامت نیفکندی به صحرا
بیا بنگر که من پا در کمندم
۳۰)
تو جانان منی جونم حلالت
دل و دینم فدای خط و خالت
از این ذهن پریشونم به والله
جدا هرگز نمیگرده خیالت
۳۱)
چرا ما رو هوایی میکنی تو
نگو کفره خدایی میکنی تو
هزارون عاشق دیوونه داری
هنوزم دلربایی میکنی تو
۳۲)
از این شوریدگانت گاه و بیگاه
چه میپرسی چرا گشتند گمراه
اگر شیطان به آدم سجده میکرد
همین گیسوی تو بس بود والله
۳۳)
گلای نرگس که چشماشون دراومد
چو یارم بر سر راشون دراومد
شنیدی مهر یوسف با زلیخا
سر عشق تو دعواشون دراومد
۳۴)
به دریا بنگرم لیلاست لیلا
به صحرا بنگرم لیلاست لیلا
کسی مجنون تر از مو دیده؟ حاشا
که خود را بنگرم لیلاست لیلا
۳۵)
عجب حال و هوایی داری ای عشق
فریبنده نوایی داری ای عشق
تماشای الست و این همه درد؟
عجب قالوا بلایی داری ای عشق
۳۶)
از اون بالات بگم؟ حاشا و کلا
مگه حرزش کنم باقل هوالله
خدا خود گفته در قرآن به بالات
هزاران آفرین صد بارک الله
============
* پرندپوش
برای آن مهربان که در خواب هم آرام جان بود
ده زکات روی خوب ای خوب روی
شرح جان شرحه شرحه بازگوی
کز کرشمه غمزه غمازه ای
در دلم افکنده داغ تازه ای
«مولانا»
دوباره خواب تو را دیدم چقدر خواب تو زیبا بود
دوباره هم نفسم بودی ولی چه حیف که رویا بود
میان باد تلاطم داشت شکنج زلف پریشانت
حجاب حجم گل اندامت پرند و اطلس و دیبا بود
پرند پوش پری پیکر گرفتمت چو گلی در بر
تمام فاصله مان چیزی به قدر یک دم و پروا بود
تمام فاصله مان هیچ است از این شکسته تو باور کن
اگر چه آن سوی دنیایی ولی تمام تو اینجا بود
درست مثل خودت زیبا به مهربانی چشمانت
طنین نغمه پاکت چون سروده های اهورا بود
چقدر پیش تو نالیدم و گفتم از تب و بی تابی
از استغاثه هر روزم و وعده های تو فردا بود
هوای سینه من ابری است پر از صبوری و دلتنگی
و چشمهای من از باران به پای عشق تو رسوا بود
از این دو دیده بارانی تمام ناحیه دریا شد
به یاد آر چو میرفتی مسیر راه تو صحرا بود
چه انتظار دل انگیزی است همیشه در نظرم هستی
همیشه منتظرت هستم اگر چه آخر دنیا بود
سی مرداد هشتاد و هشت
شب اول ماه رمضان
انفرادی ۲-الف بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
============
برای آن مهربان که در خواب هم آرام جان بود
ده زکات روی خوب ای خوب روی
شرح جان شرحه شرحه بازگوی
کز کرشمه غمزه غمازه ای
در دلم افکنده داغ تازه ای
«مولانا»
دوباره خواب تو را دیدم چقدر خواب تو زیبا بود
دوباره هم نفسم بودی ولی چه حیف که رویا بود
میان باد تلاطم داشت شکنج زلف پریشانت
حجاب حجم گل اندامت پرند و اطلس و دیبا بود
پرند پوش پری پیکر گرفتمت چو گلی در بر
تمام فاصله مان چیزی به قدر یک دم و پروا بود
تمام فاصله مان هیچ است از این شکسته تو باور کن
اگر چه آن سوی دنیایی ولی تمام تو اینجا بود
درست مثل خودت زیبا به مهربانی چشمانت
طنین نغمه پاکت چون سروده های اهورا بود
چقدر پیش تو نالیدم و گفتم از تب و بی تابی
از استغاثه هر روزم و وعده های تو فردا بود
هوای سینه من ابری است پر از صبوری و دلتنگی
و چشمهای من از باران به پای عشق تو رسوا بود
از این دو دیده بارانی تمام ناحیه دریا شد
به یاد آر چو میرفتی مسیر راه تو صحرا بود
چه انتظار دل انگیزی است همیشه در نظرم هستی
همیشه منتظرت هستم اگر چه آخر دنیا بود
سی مرداد هشتاد و هشت
شب اول ماه رمضان
انفرادی ۲-الف بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
============
* برای چشمانت
برای چشمانی که در تمام روزهای سخت زندان با من بود و قوت دل بود و دریچه ای به رویاهای آبی فردا
چه بی نهایت گنگی است جای چشمانت
و رازهای نهان ماورای چشمانت
از این تلاطم بی انتها نخواهم رست
مگر که چاره کند ناخدای چشمانت
هزار سال گذشت ا ز سروده های دری
کسی نساخت سرودی سزای چشمانت
تمام قافله واژه ها تمام شدند
چه شعرها که نگفتم برای چشمانت
چه اشک ها که از این چشم غمگسار نریخت
چه گریه ها که نکردم به پای چشمانت
مرا تصور آن آهوانه خواهد کشت
چگونه جان ببرم زابتلای چشمانت
«دعای گوشه نشینان بلا بگرداند»
بلی، ولی چه کنم با بلای چشمانت
مرا معاینه خواهد نشاند، می دانم
به بزمگاه تو روزی خدای چشمانت
همان خدای که اسری بعبده لیلاً
سوار بال ملک تا سرای چشمانت
همان کسی که مرا با تو آشنایی داد
همان که کرد مرا آشنای چشمانت
همان خدای که فرمود روز خلقت تو
هزار جان گرامی فدای چشمانت
سوئیت ۲۲۲ بند الف ۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
دوشنبه ۲۵ آبان
============
برای چشمانی که در تمام روزهای سخت زندان با من بود و قوت دل بود و دریچه ای به رویاهای آبی فردا
چه بی نهایت گنگی است جای چشمانت
و رازهای نهان ماورای چشمانت
از این تلاطم بی انتها نخواهم رست
مگر که چاره کند ناخدای چشمانت
هزار سال گذشت ا ز سروده های دری
کسی نساخت سرودی سزای چشمانت
تمام قافله واژه ها تمام شدند
چه شعرها که نگفتم برای چشمانت
چه اشک ها که از این چشم غمگسار نریخت
چه گریه ها که نکردم به پای چشمانت
مرا تصور آن آهوانه خواهد کشت
چگونه جان ببرم زابتلای چشمانت
«دعای گوشه نشینان بلا بگرداند»
بلی، ولی چه کنم با بلای چشمانت
مرا معاینه خواهد نشاند، می دانم
به بزمگاه تو روزی خدای چشمانت
همان خدای که اسری بعبده لیلاً
سوار بال ملک تا سرای چشمانت
همان کسی که مرا با تو آشنایی داد
همان که کرد مرا آشنای چشمانت
همان خدای که فرمود روز خلقت تو
هزار جان گرامی فدای چشمانت
سوئیت ۲۲۲ بند الف ۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
دوشنبه ۲۵ آبان
============
* مرد استوار
تقدیم به مرد مقاومت در راه امام و نظام مهندس بهزاد نبوی که در مدت کوتاه همسایگیش با من در انفرادی صدایش برایم آمیزهای از ایمان و مجاهدت و صبر بود.
تقدیم به مرد مقاومت در راه امام و نظام مهندس بهزاد نبوی که در مدت کوتاه همسایگیش با من در انفرادی صدایش برایم آمیزهای از ایمان و مجاهدت و صبر بود.
مثل کوه استوار مثل رود پر نشید
همچو قله سربلند چون سپیده پر امید
ایستاده چون ستیغ در برابر گزند
چهره ای پر از نشاط سینه ای پر از امید
مظهر صلابت و اسوه مجاهدین
یادگاری از هزار مرد مثل خود شهید
کاش مثل او یکی مرد پای کار بود
کاش مثل او یکی بی شماره میدوید
لحن دلنشین او آیه های نور را
در وجود خسته ام مثل روح می دمید
در میان سوره ها انشراح بود و فتح
در طنین محکمش آیه هایی از حدید
پشت میله های سرد خسته بودم از هوا
دل گرفته از از زمین ناتوان و نا امید
ناگهان برای من لحن گرم پیرمرد
پشت درب آهنین همچو نعمتی رسید
بادهای سرد و گرم در پی وزیدنند
آه ای مسافران با کدام میروید؟
با کدام می روید لیک نیک بنگرید
مرد استوار کیست با که دست میدهید؟
سی و یکم مرداد ۱۳۸۸
انفرادی ۲ –الف بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
============
* نوبت عاشقی
به یاد مرحوم فانی قلهکی، با آرزوی سلامتی برادرم حجتالله کسری
تقدیم به محبوبم «شیوا» به خاطر نوشته نوبت عاشقیاش
ای خوشتر از جمال ملائک خیال تو
کانون دورکون و مکان خط و خال تو
«ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفتهاند» ز فضل و کمال تو
زلفت ربود ین دل صدپاره مرا
وین عقل هم که فدیه نقش نعال تو
«دل رفت و عقل رفت و بجز نیم جان نماند
آن هم به یک نگاه نمودم حلال تو»
من پیش از عشقت این همه سرمایه داشتم
شد اختیارم از کف و گردید مال تو
طی شد تمام روز و شب و ماه و سال من
مصروف انتظار و امید وصال تو
دیدم به خواب خوش که درآمد در آینه
در پرنیان سبز پریوش مثال تو
شد سر به مهر قصه آن خواب و حال من
رازی که ماند بین من و اهل حال تو
تعبیر خواب جستم و وجهی نیافتم
غیر از روایتی ز و صال محال تو
زین عمر رفته بی تو که خیری ندیدهایم
عشق است در طریقت رندان جمال تو
گفتم تمام میشود این لحظههای سرد
گفتی که پخته میکند این داغ کال تو
جز سوز دل چه یافتم از داغ لاله من
کاموختم زبان تمنای لال تو
وآن لال را ثواب به شیواترین بیان
دادی به اجر صبر صفات و خصال تو
میخواندم به نوبت عاشق شدن ولی
میترسم از غیوری عز و جلال تو
شو خضر راه تا که در این داو عاشقی
شوییم تن به چشمه عشق زلال تو
۳ مهرماه ۱۳۸۸
سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ زندان اوین
============
به یاد مرحوم فانی قلهکی، با آرزوی سلامتی برادرم حجتالله کسری
تقدیم به محبوبم «شیوا» به خاطر نوشته نوبت عاشقیاش
ای خوشتر از جمال ملائک خیال تو
کانون دورکون و مکان خط و خال تو
«ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفتهاند» ز فضل و کمال تو
زلفت ربود ین دل صدپاره مرا
وین عقل هم که فدیه نقش نعال تو
«دل رفت و عقل رفت و بجز نیم جان نماند
آن هم به یک نگاه نمودم حلال تو»
من پیش از عشقت این همه سرمایه داشتم
شد اختیارم از کف و گردید مال تو
طی شد تمام روز و شب و ماه و سال من
مصروف انتظار و امید وصال تو
دیدم به خواب خوش که درآمد در آینه
در پرنیان سبز پریوش مثال تو
شد سر به مهر قصه آن خواب و حال من
رازی که ماند بین من و اهل حال تو
تعبیر خواب جستم و وجهی نیافتم
غیر از روایتی ز و صال محال تو
زین عمر رفته بی تو که خیری ندیدهایم
عشق است در طریقت رندان جمال تو
گفتم تمام میشود این لحظههای سرد
گفتی که پخته میکند این داغ کال تو
جز سوز دل چه یافتم از داغ لاله من
کاموختم زبان تمنای لال تو
وآن لال را ثواب به شیواترین بیان
دادی به اجر صبر صفات و خصال تو
میخواندم به نوبت عاشق شدن ولی
میترسم از غیوری عز و جلال تو
شو خضر راه تا که در این داو عاشقی
شوییم تن به چشمه عشق زلال تو
۳ مهرماه ۱۳۸۸
سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ زندان اوین
============
* فطریه
از من مجو چه با دل بیمار میکنم
کان را فدای لحظة دیدار میکنم
بر من سپرده است که پیش از نماز صبح
خورشید را به عشق تو بیدار میکنم
فارغ ز شور معرکة رؤیت هلال
ابروی دوست دیدم و افطار میکنم
خلقی به شکر رفتن ماه صیام لیک
من سجده پیش آن مه عیار میکنم
شیخ اجل سیاق سخن بر خطا نراند
من نیز بیمجامله اظهار میکنم
«آنها که خواندهام هم از یاد من برفت
الا حدیث دوست که تکرار میکنم»
این اعتراف نیست زبور محبت است
مزمار دوست گشتهام، اقرار میکنم
منت کشیدن از در او پادشایی است
این حجت من است که اصرار میکنم
من هر چه جز محامد محبوب گفتهام
در عمر خویش یکسره انکار میکنم
ای پیر بر نصایح بیهودهات مکوش
صد بار گفتهام که من این کار میکنم
دل بر کمند گیسوی معشوق میدهم
جان را نثار قامت دلدار میکنم
۲۹ شهریور ۱۳۸۸ ۱ شوال المکرم ۱۴۳۰
از من مجو چه با دل بیمار میکنم
کان را فدای لحظة دیدار میکنم
بر من سپرده است که پیش از نماز صبح
خورشید را به عشق تو بیدار میکنم
فارغ ز شور معرکة رؤیت هلال
ابروی دوست دیدم و افطار میکنم
خلقی به شکر رفتن ماه صیام لیک
من سجده پیش آن مه عیار میکنم
شیخ اجل سیاق سخن بر خطا نراند
من نیز بیمجامله اظهار میکنم
«آنها که خواندهام هم از یاد من برفت
الا حدیث دوست که تکرار میکنم»
این اعتراف نیست زبور محبت است
مزمار دوست گشتهام، اقرار میکنم
منت کشیدن از در او پادشایی است
این حجت من است که اصرار میکنم
من هر چه جز محامد محبوب گفتهام
در عمر خویش یکسره انکار میکنم
ای پیر بر نصایح بیهودهات مکوش
صد بار گفتهام که من این کار میکنم
دل بر کمند گیسوی معشوق میدهم
جان را نثار قامت دلدار میکنم
۲۹ شهریور ۱۳۸۸ ۱ شوال المکرم ۱۴۳۰
عید مبارک فطر
سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
============
============
* چاووشی
به آن آرام جان که مرا به دیدار خوشحالان برد
کی میرسی از راه که چاووش تو باشم
بیقرعه خراب لب گلنوش تو باشم
ترسم که نیایی تو و جانم به لب آید
زین حوصله تنگ که در جوش تو باشم
یک پیرهن از بوی تو کنعان صدا را
در غلغله افکند که خاموش تو باشم
آوارگی هستی از این جهد نفسهاست
جز آن دم فرخنده که مدهوش تو باشم
این جوش عرق شرم دلانگیز گلاب است
تا منفعل قامت گلپوش تو باشم
چون حلقه در خویش فرو رفتهام از درد
در حسرت آن روز که در گوش تو باشم
گر یک نفس از دام نغفلت به درآیم
صد بستر بی جامه هماغوش تو باشم
یک مشت غبارم که امید همه آن است
در سایة آرامش پاپوش تو باشم
سیمرغ حسد میبرد از قافم اگر باز
چون باشه سبک سیر بر و دوش تو باشم
صد عمر پریشانی شهرت به چه ارزد
بیچارهام آن دم که فراموش تو باشم
۱۷ شهریور ۱۳۸۸
لیله القدر ۱۹ رمضان ۱۴۳۰
سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
============
به آن آرام جان که مرا به دیدار خوشحالان برد
کی میرسی از راه که چاووش تو باشم
بیقرعه خراب لب گلنوش تو باشم
ترسم که نیایی تو و جانم به لب آید
زین حوصله تنگ که در جوش تو باشم
یک پیرهن از بوی تو کنعان صدا را
در غلغله افکند که خاموش تو باشم
آوارگی هستی از این جهد نفسهاست
جز آن دم فرخنده که مدهوش تو باشم
این جوش عرق شرم دلانگیز گلاب است
تا منفعل قامت گلپوش تو باشم
چون حلقه در خویش فرو رفتهام از درد
در حسرت آن روز که در گوش تو باشم
گر یک نفس از دام نغفلت به درآیم
صد بستر بی جامه هماغوش تو باشم
یک مشت غبارم که امید همه آن است
در سایة آرامش پاپوش تو باشم
سیمرغ حسد میبرد از قافم اگر باز
چون باشه سبک سیر بر و دوش تو باشم
صد عمر پریشانی شهرت به چه ارزد
بیچارهام آن دم که فراموش تو باشم
۱۷ شهریور ۱۳۸۸
لیله القدر ۱۹ رمضان ۱۴۳۰
سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
============
* جمعه
تقدیم به برادرانم محمدعلی ابطحی، محمد عطریانفر، عبدالله رمضانزاده و محسن صفایی فراهانی
با یاد اشکها و لبخندهای سوئیت ۲۲۲ و همه خاطرات خوبش
اینجا تمام روزها جمعه است
ترکیبی از شادی و دلتنگی
امیدها از جنس آیینه
اما دل دیوارها سنگی
اینجا تمام روزها جمعه است
از انتظار و آرزو سرشار
گاهی برای صبح آزادی
گاهی برای لحظه دیدار
از دوستان خود خبر داریم
خوبند اما سخت دلتنگند
آزاد مثل شاپرکها لیک
در حجرههای بسته دربندند
اینجا تمام روزها جمعه است
از صبح تا شب ندبه میخوانیم
از اشکهامان سبحه میسازیم
جمعه است دلگیر است میدانیم
۲۳ آبان ۱۳۸۸
سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
تقدیم به برادرانم محمدعلی ابطحی، محمد عطریانفر، عبدالله رمضانزاده و محسن صفایی فراهانی
با یاد اشکها و لبخندهای سوئیت ۲۲۲ و همه خاطرات خوبش
اینجا تمام روزها جمعه است
ترکیبی از شادی و دلتنگی
امیدها از جنس آیینه
اما دل دیوارها سنگی
اینجا تمام روزها جمعه است
از انتظار و آرزو سرشار
گاهی برای صبح آزادی
گاهی برای لحظه دیدار
از دوستان خود خبر داریم
خوبند اما سخت دلتنگند
آزاد مثل شاپرکها لیک
در حجرههای بسته دربندند
اینجا تمام روزها جمعه است
از صبح تا شب ندبه میخوانیم
از اشکهامان سبحه میسازیم
جمعه است دلگیر است میدانیم
۲۳ آبان ۱۳۸۸
سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
0 نظرات :: نوشته های سعید شریعتی در سوئیت ۲۲۲ بازداشتگاه ۳۲۵ اوین
ارسال یک نظر